مشاوره خانواده چیست؟
مشاوره خانواده همان طور که از اسمش پیداست نوعی از مشاوره است که کل خانواده را در بر می گیرد. مشاوره خانواده وقتی مورد نیاز است که مشکلی کل خانوداه را گرفتار کرده باشد و یا اینکه فردی از خانوده در سختی گیر افتاده باشد که کل خانواده را در گیر کرده است.
یک مشاور خانواده خوب روی روابط اعضای خانواده با یکدیگر کار می کند و سعی در بهبود آن دارد ، مانند رابطه زن و شوهر و یا رابطه والدین با فرزندان.
گاهی اوقات خانواده ها تحت تأثیر برخی اتفاقات یا تغییرات قرار می گیرند مانند : از دست دادن یکی از اعضای خانواده ، طلاق ، یا از دست دادن شغل – و ممکن است نیاز به زمان زیادی برای مقابله با اتفاقات رخ داده باشد.
در این مواقع یک مشاوره خانواده خوب می تواند به کمک شما بیاید تا سریع تر و بهتر خود و خانواده خود را با شرایط جدید وفق دهید.
مزایای مشاوره خانواده تلفنی :
۱- مشاوره راحت تر
مطالعات جدید نشان می دهد که مشاوره خانوداه تلفنی نیز همانند مشاوره حضوری موثر است. این پژوهش، در ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۸ در مجله PLOS ONE منتشر شده است. همچنین در برخی مواقع مشاوره خانوداه تلفنی بهتر از مشاوره حضوری است ، چرا که برخی افراد کم رو و خجالتی بوده و در مشاوره حضوری نمی توانند راحت حرف دلشان را بگویند و یا اینکه سوالات و مشکلات جدی خود را در زندگی زناشویی مطرح کنند.
۲- هزینه کمتر برای مشاوره
هزینه مشاوره حضوری در تهران و شهرهای دیگر انقدر بالاست که گاهی خانواده ها را از مراجعه به مشاوره خانوده با وجود نیاز شدید منصرف می کند. در این موارد مشاوره تلفنی می تواند گزینه مناسبی باشد چرا که به ازای هر جلسه مشاوره تلفنی حداقل ۳۰ درصد هزینه کمتری را به نسبت مشاوره حضوری خواهید داشت و ضمن اینکه هزینه رفت و آمد را هم ندارید.
پیشنهاد میکنیم به منظور آشنایی با مراحل و رفع مشکلات خانوادگی از صفحه مشاوره طلاق رایگان دیدن فرمایید.
۳- دسترسی سریع به مشاوره خانوداه
در هر جای کشور که باشید و در هر زمانی از روز مشاوره خانواده تلفنی با بهره گیری از کادری مجرب از بهترین روانشناسان متخصص در زمینه مشکلات خانوداگی به کمک شما خواهد آمد. این نوع از مشاوره در مقایسه با مشاوره حضوری بسیار سریع تر بوده و نیازی به گرفتن وقت قبلی و نشستن در نوبت را ندارد.
مشاوره خانواده
مرکز مشاوره روانشناسی با بهره گیری از بهترین و مجرب ترین روانشناسان خانواده این افتخار را دارد مشاوره خانواده تلفنی به صورت تلفنی از سراسر کشور در حل مشکلات کوجک وبزرگ خانوادگی و ارائه راهکارهای علمی و عملی مناسب با شرایط هر مشترک پاسخگو حل مشکلات شما باشیم. برای تماس با متخصصین ما می توانید با شماره ۲۰۲۶ ۹۰۷ ۹۰۹ با تلفن ثابت بدون گرفتن کد وصفر از سراسر کشور تماس بگیرید.
خدمات مشاوره خانواده تلفنی پیام مشاور
پیام مشاور در زمینه های :
- مشاوره تلفنی اختلافات خانوادگی
- مشاوره تلفنی دوستی های دختر و پسر
- مشاوره تلفنی قبل از ازدواج
- مشاوره تلفنی دوران عقد و نامزدی
- مشاوره تلفنی زناشویی
- مشاوره تلفنی زندگی مشترک
- مشاوره تلفنی قبل و بعد طلاق
- مشاوره تلفنی زوج درمانی
- مشاوره تلفنی رابطه جنسی
- مشاوره تلفنی خیانت همسر
- مشاوره خانواده آنلاین
- و …به صورت مشاوره تلفنی همه روزه از ساعت ۸ صبح تا ۱۲ شب پاسخگوی شما می باشد.
۱۵۸ دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
سپاس از مطلب خوب شما.
سلام و درود بر شما
نکات بسیار خوبی بود، خانواده نقش مهمی در شکل گیری هر فردی داره و شما به این موضوع خوب اشاره کردید
درود بر شما
نکات بسیار کلیدی و مهم رو مطرح کردید.
با توجه به اینکه خانواده خاستگاه هر فرد در جامعه است، مشاوره خانواده از اهمیت بسیار بالایی برخودار می باشد. خانواده ها می بایست توجه ویژه ای به این موضوع داشته باشند.
یه مشاور خوب 🙏
عالی بود
سلام ۱۲ سال که ازدواج کردم ۳ تا بچه دارم من ۳۲ سال وشوهرم ۳۳ یه مدتی هستش که فکر میکنم شوهرم دروغ میگه وبه من خیانت میکنه.وقتی میرم خونه پدرم دوستاشو میاره خونه بااینکه میدکنه بدم میاد یه بار شده ۳ روز خونمون بمونن خودش بره سرکار
با سلام
دوست عزیز بهتر است که در این مورد با همسرت صحبت کنی و با او به نتیجه برسی.
سلام
من و پارتنرم ۸سال هست باهمیم و ایشون در این ۸سال چند بار به من خیانت کرد و بعد حدود ۳ماه پیش اعتراف کرد به همش و گفت دیگه انتخابم رو کردم و تورو میخوام. بعد من متوجه شدم ایشون با یکی از اون خانم ها هنوز در ارتباط هست ولی فقط تلفنی.هرچی اصرار کردم جلوی من همین الان باهاش تموم کن گفت نه جلوی تو اینکارو کنم به رابطمون آسیب میزنه . من نمیدونم باید چطور ببخشمش. انتخابم اینه که ببخشم و ادامه بدیم. ولی با همه ی وجودم ناراحت و عصبانیم و احتیاج دارم یک مدرکی برای اثبات حرفاش ببینم. درصورتی که نمیذاره.من چطوری دوباره فقط و فقط با حرفاش بهش اعتماد کنم؟
با سلام
دوست عزیز فردی که به این کار عادت کرده و چندین بار به شما خیانت کرده ممک است که در آینده مجدد این کار را انجام دهد. برای ازدواج انتخاب با خودتونه اما باید این مورد را در نظر داشته باشید و اگر تمایل به ادامه رابطه در قالب ازدواج با این آقا را دارید این موضوع را باید بپذیرید. اگر میتونید ادامه دهید و اگر نمی توانید رابطه را قطع کنید.بپذیرید
سلام من حدود دوازده سال هست که ازدواج کردم ولی بچه ندارم ،بعدشوهرمن اعتیادبه متادون داره که خیلی زندگی روبرام سخت کرده،ولی سعی کردم باهاش کناربیام ولی تازگیا خواهرکوچکم که تازه ازدواج کرده بهم گفت که شوهرم بهش نظر داره به خدادیوونه شدم نمیدونم چکارکنم هرچندهمسرم هم منکر این ماجراشده ومیگه من اونو مثل خواهر خودم دوستش دارم لطفا کمکم کنید
با سلام . در مورد اعتیاد همسرتون باید عرض کنم که کنار اومدن با این موضوع پاک کردن صورت مسئله هست و بهتر است این موضوع را جدی گرفته و در صدد حل آن برآیید اما در مورد موضوع دوم باید بگم که شواهد را بررسی کنید اما سعی کنید کسی متوجه موضوع نشود تا شما به تنهایی به جواب درست برسید اینکه کدوم شخص درست میگه فقط به شما کمک میکنه که دید بهتری داشته باشید اما راجع به این موضوع با هیچ کدام از دو طرف دعوا و بحث نکنید و چه بهتر که از مشاور هم در این مسیر کمک بگیرید.
سلام من تومرحله طلاقم تایکی دوهفته دیگه کاراتموم میشه ولی من خیلی ناراحتم عذاب وجدان ترس هزارجورفکروخیال دیگه علت اینکه ازخونه زدم بیرون خیانت همسرم واینکه دچارافسردگی شده بودم ووسواس فکری علته همشم هسرمومیدونستم دوسال قبلم که خیانت کرده بود برگشتموحق طلاق وسکونت وتعهدای دیگه گرفتم میگم اگه برگردم چطورخیانتشو فراموش کنم چطور باهاش زندگی کنم وقتی نه علاقه ای دارم بهش نه کششی تازه ما چن ماه دچارطلاق عاطفی شده بودیم ازطرفی مادرم منوخیلی ازآینده وحرف مردم میترسونه خیلی میترسم ازشرایط بعدش تازه میگم خوب هیچ مردی این کاراروبرای همسرش نمیکنه که حق طلاق وغیره روبده عذاب وجدان دارم هزارجورفکروخیال مختلف دارم دیوونه میشم تازه من خودم کم بدی درحقش نکردم اصلانمیدونم چی میخوام
با سلام . با توجه به شرایط سختی که شما در گیر آن بوده اید دور از انتظار نیست که چنین آشفته شوید اما عذاب وجدان شما و وابستگی ای که به همسر خود دارید نوعی واکنش دفاعی است در برابر ترس های شما که اگر بتوانید با کمک یک مشاور خوب ترس های خود را سازمان دهی کرده و حل نمایید براحتی از این احساسات رهایی پیدا می کنید و در نهایت باید بگم بهتر است بدی ها و خوبی های ارتباط را در دو طرف ترازو قرار داده و تصمیم گیری نمایید. موفق باشید
من یه دختر ۱۸ ساله هستم جواب بدید
سلام توروخدا بگید چیکار کنم از دست پدرم خسته شدم بد دهنه غیرتیه عصبیه تعادل روانی نداره میخوام فرار کنم بگید کجا برم
با سلام
دوست عزیز با فرار نه تنها مشکلی حل نمیشه بلکه مشکلات شما بیشتر هم میشه. بهتره برای خودتون سرگرمی هایی مثل درس خوندن، کابخونه رفتن، دانشگاه رفتن، سر کار رفتن و… ایجاد کنید و خیلی توی خونه نباشید.
تورو خدا جواب بدید
عشقم بلاکم کرده چون بعدد۲۰ روز که خودش خواست به خاطر کارش از هم جدا شیم پی ام داد ولی من باهاش دعوا کردم بلاک کرد و هر چی زنگ و پیام دادم جواب نداد گفتم بیا منطقی صحبت کنیم ولی جواب نداد چیکار کنم من😭
با سلام
دوست عزیز بهتره که شما هم کمی احساسات خود را کنترل کنید. به ایشون زنگ نزنید و پیام ندید. بزارید یکم توی خلوت خودش فکر کنه. وقتی به نتیجه برسه خودشون با شما تماس میگیرن.
دخترم حدود ۱۲ سال دارد و کوچکی بی قرار و تند خو بود و نمی توانست رابطه خوبی با دوستانش داشته باشد در مدرسه هم روابط عمومی ضعیفی دارد , خیلی استرس دارد و شب ها بی خوابی و ترس دارد. و شب اداری هم دارد و انگشت شصت خود را می خورد. در این چند سال او را پیش روانپزشک و روانشناس بردیم و مدتی دارو می دادند اما اثر بدی رو بچه می گذاشت و خانمم هم خیلی شبیه دخترم است و بسیار عصبی و تند خو است . می خواستم ببینم در کرج جایی است که کلاسی باشد که دخترم درآن برود و آموزش رفتاری بیابد و بتواند یاد بگیرد چگونه با دیگران ارتباط برقرار کند.
با سلام
دختر شما برای مشکل خود دچار یکی از جنبه های ارثی در اختلالات شخصیت می باشد. و اینکه عدم امنیت و توجه به صورت بارز در ارتباط گیری و تعامل فرزند شما مشهود است برای درمان باید از کلاس های روان درمانی و یک درمانگر تعاملی خوب استفاده کنید.
شماره رو به خدا تلفن موبایل بذارید ، تلفن ثابت از کجا بیارم الان؟؟؟؟؟؟؟
۰۹۹۸۱۱۶۵۸۵۸
سلام من ۲۸ سالمه و شوهرم ۳۳ سالشه ما ۳ ساله ازدواج کردیم او مدتی هست بیکار شده و بیمه بیکاری میگیرد من مسول فنی داروخانه هستم و ما خونه ای خریدیم الان داریم قسط بانک مسکن میدهیم مدرکش فوق لیسانس هست من میگویم برو تو این شرکت ها بالاخره کاری برات پیدا میشه یا فعلا تو خونه زیاد نمون تو اسنپی کار کن.ولی او به حرفمم گوش نمیدهد.آدم چشم پاکی هست فقط کمی حرف تو مغزش نمیره انگار حرف خودشو قبول داره…میگه با دوستم کار آزادی میکنم به من اعتماد داشته باش بزار بچه دار شیم ولی من علاقه ای ندارم تا اون کار ثابتی داشته باشه باردار بشم ولی او میگه تو همه چیز رو سخت میگیری و نهایت مجبور بشیم خونه رو میفروشیم ولی من دوست ندارم این کار بشه چون خونه هم مهمترین چیزه و سه دانگ از خونه به اسم من هست خودم کار کردم …
الان بنظرتون چه طور رفتار کنم باهاش؟؟و با قضیه بچه دار شدن چطور کنار بیام؟؟
با سلام
از نظر من بیکاری یک معضل مهمی می باشد و بهتر است تا زمانی که ایشون کار پیدا نکردن به قضیه بچه خیلی فکر نکنید.
سلام من ٢٢سالمه و حدود ۴سال ازدواج کردم و یک سال که سرخونم رفتم شوهرم هرشب از ساعت ٨تا٩شب سرکاره وقتیم که میاد مدام با گوشیش بازی میکنه و وقتی من اعتراض میکنم میگه تو خیلی گیر میدی خسته کوفته از سرکار اومدم ول کن از این حرفا یا اینکه نشده یبار برای من حتی یه شاخه گل بخره منو خوشحال کنه یا محبت کنه یا بهش میگم بریم بیرون میگه من وسیله ندارم نمیادم فقط بهونه میاره بنظرتون چیکار کنم؟
با سلام
در مورد موبایل بهتر است که به طور مستقیم اعتراض نکنید و شخصیت ایشان را زیر سوال نبرید بلکه احساس خودت را به طور مستقیم به همسرت بگی. و بهتر است زمانی که از سر کار برمیگرده تا یک ساعت بزارید استراحت کنه و در مورد مشکلات با ایشان صحبت نکنید.
سلام
میتونم ازتون مشاوره بگیرم؟
من۱ساله عقد کردم ۳آشنایی قبل داشتیم.من۲۳سال ونامزدم۲۸سالشه. از زمانی که عقدکردیم با دخالت خانوادش روبرو شدم ازلباس خریدن و پول دادن تا جهیزیه خریدن وحتی کوچکترین مسﺋله شخصی شوهرمن بینهایت دهن بین حتی حاضره به خاطرمادرش هرکاری کنه بارها بهاطرمادرش منو زده دعواکرده اما حاضرنیست از زندگی خودش حمایت کنه چندماه پیش مادرش به من اتهام دزدی زد که حتی اون یکی جاری ام روهم به دزدی متهم کرد که در نهایت شوهرم منو به طور وحشتناکی کتک زدتوزندگی همه دخالت میکنه بامظلوم نمایی خودشو خوب جلوه میده حتی پشت سرعروساش فحاشی وغیبت میکنه.من دیگ قادر به ادامه زندگی بااین ادم نیستم تورو خدا راهنماییم کنید که ایا با مرد دهن بین که دست بزن و فحاشی ام میکنه و هیچ حمایتی منو نکرده میتونم زندگی کنم
با سلام
به احتمال زیاد ایشان به مادرش وابستگی شدید داره. بهتره که با تکنیک هایی ایشان را به سمخت خودتون بکشید و اگر ایشان راضی می شوند حتما مشائوره زوج درمانی بگیرید.
سلام من ی مدته حالم خیلی بده تمام فکر هدی بد بختی میاد سراغم امیدمو از دست دادم
با سلام
با توجه به شرح حالی که از خودتون ارایه کردید میتوان متوجه شد که شما دچار مود افسردگی هستید برای درمان از ایجاد انگیزه، برون ریزی مناسب و ارتباط با روانپزشک استفاده کنید تا در صورت نیاز برای شما داروتراپی انجام شود.
سلام زنی ۴۵ ساله هستم ۲۵ساله ازدواج کردم همسرم ۵۰سال دوفرزند دختر۲۱و۱۷ مشکلی ک برام پیش امده خیانت همسرم می باشد لطفا کمکم کنید من ب دو تا چشمام اطمینان نداشتم ب همسرم داشتم کل فامیل دوستان همگی ب چشم پاکی ازش یاد میکنن خودش میگه وسوسه شدم گول خوردم ولی الان بزرگترین دغدغه من بچه هام هستن ک این فیلم رواونا از گوشی پدرشون دیدن و ب من گفتن همسرم بدون اینکه خودش بدونه گوشیش فیلم گرفته و خودش خبر نداشت چون گوشیش این قابلیت رو داره حتی خاموش باشه فیلم میگیره الان بچه هام میگن ازش جدا بشو اونا فیلم رو دیدن و تاثیر بدی تو روحیه شون گذاشته دختر بزرگم عاقلتره اما دختر کوچیکم پاشو کرده تو ی کفش باید جدا بشی موندم لطفا کمکم کنید
با سلام
دوست عزیز اولین اقدام بعد از خیانت جدایی نیست. بهتر است سنجیده تر عمل کنید و یک فرصت به همسرتان بدهید. اگر شرایط تماس را دارید حتما با مرکز ما در تماس باشید.
سلام من متاهل هستم ۲۶سال دارم متاسفانه به پسر برادر شوهرم علاقه مند شدم اون هم به من و نمیتونیم از هم جدا شیم و دور بمونیم یه علاقه ی ساده نیست و نمیتونم همسرم رو ول کنم از روی دلسوزی و میدونم صلاح جدا شدن هست اما بارها امتحان کردیم نتونستیم ممنون میشم راهنمایی کنید من از این شرایط بیش از اندازه ناراحتم
سلام به شما ، دوست عزیز ، ما توصیه می کنیم که اگر در زندگی مشترک با همسرتون مشکل جدی ای ندارید پای زندگیتون بمونین. رابطه ای که شما واردش شدین یه رابطه غلط هست که هیچ تضمینی برای خوشبخت شدن شما در اون رابطه وجود نداره. حتی به فرض ینکه شما از همسرتون جدا بشین و با پسر برادر شوهرتون ازدواج کنید ایا میتونیددر خانواده ای زندگی کنید که همسرتون جزئی از اون خانواده است . یک لحظه خودتون رو جای همسرتون بگذارین اگر ایشون وارد چنین رابطه ای میشد میتونستی بهش حق بدین؟ این کار اسمش خیانته و هیچ دلیل موجهی براش وجود نداره.
باسلام ووقت بخیر!
دریک گروه تلگرامی که نویسندگان مجله عضو هستند ،حضوردارم.
درپروفایل یک خانم عکس یک خانم دیگر رامشاهده کردم وازایشان خوشم آمدوقصدازدواج دارم
نکته ای که هست این است که نمیدانم چطورباایشان ارتباط برقرارکنم وحرف هایم راباایشان بزنم وباایشان ملاقات کنم،تنها راه ارتباط هم خانم صاحب پروفایل هست که به نظرم دوست ایشان هستند
نمیدانم که چطورباید ارتباط برقرارکنم که مفیدواقع شود
سلام ، شما فقط با دیدن یه عکس و بدون اینکه شناختی از اون خانم یا دوستشون داشته باشین بهشون علاقه مند شدین؟ اگر فکر می کنید این مسئله خیلی ذهنتون رو درگیر کرده بهتره خیلی مودبانه اول با صاحب پروفایل درباره مسایل همون مجله صحبت کنید بعد اگر دیدین که خانم آدم محترمی هست درباره دوستشون باهاش صحبت کنید و بهش اطمینان بدین که قصد مزاحمت ندارین. صریح و شفاف حرفتون رو بزنید و ازش بخواین شمارو با دوستش آشنا کنه.
باسلام من زنی۲۸ساله هستم۵ساله که بصورت سنتی بامردی که۱۰سال ازمن بزرگتره ازدواج کردم مابعدازسه جلسه دیداروصحبت بین خانواده به عقدهم درومدیم همسرم چه دردوران نامزدی وچه بعدازازدواج بسیار افسرده وساکت وبیتفاوت بودتونامزدی خیلی کم دوست داشت منوببینه ووقتیم بیرون میرفتیم اصلابامن صحبت نمیکردبیشتردیدارهاوتلفن زدن هاازطرف من بودکم کم ازهمون دوران نامزدی بخاطربی توجهی هاش ونادیده گرفتن من وهمچنین وابستگی شدیدبخانوادش وتصمیماتیکه خانوادش برامون میگرفتن باهم دعواداشتیم وبیشتراوقات قهربودیم حتی روزعروسیمون هم قهربودیم بعدازازدواج هم همینطوربودماهیچوقت عاشق هم نشدیم هیچ ابراز عشقی وهیچ صحبتی باهم نمیکنیم هیچوقت باهم سرگرم نمیشیم هیچ مسافرتی تابحال نداشتیم هیچ هدیه ومناسبت وخنده ای درکارنیست تومسائل مهم زندگیمون هیچ مشورتی بامن نمیکنه وتصمیمات زندگیمون رو بااجازه ومشورت خواهربزرگش که رئیس خانوادس میگیره درامدمون روکه بسختی بدست میاریم خیلی راحت دراختیارخانوادش میذاره برای هزینه ی مهمانیهاوتجملات ومراسم های مختلف..خلاصه اینکه مادرطی ۵ سال همیشه اختلاف داشتیم وبیشتراوقات قهربودیم هنگام عصبانیت هم ایشون بسرعت بخانواده واصالت من توهین میکنه وشرایط مالی پدرم رومسخره میکنه وتحقیرم میکنه ازنظرجنسی هم هیچ درخواستی ازمن نداره وگاهی تادوماه هم باهم رابطه نداشتیم ورابطه باهاش هم برام ذره ای لذت نداره دوبار هم مشاوره رفتیم امافایده نداشت بارآخردعوامون ایشون برای اولین بارجلوی مادرش روی من دست بلندکردبصورتیکه مادرش بمن کمک کردونجاتم دادوهمونجا برای اولین باربهم گفت که هیچوقت دوسم نداشته وبمادرش گفت که چندبارخواستم طلاقش بدم امابازگفتم خداروخوش نمیاد.من بشدت دلم شکست وبمدت۷ماه بخونه ی پدرم رفتم ایشون هیچ سراغی ازمن نگرفت ودنبالم نیومد بمحض رفتن کارپیداکردم بعدازدوماه که شاغل بودم بامردی۴۸ساله که رئیسم بودآشناشدم اون آقاواقعا مردپاک ونجیبی بودوهمسرودوفرزند داشت وباهمسرش رابطه خوبی نداشتن وگفت که قبلا تاپای طلاق رفتن وبخاطربچه هابرگشتن رفته رفته باشناختی که اززندگی من پیداکردماوارد یک رابطه عاشقانه شدیم روزبروز بیشتربهم وابسته شدیم ایشون هیچی برای من کم نمیذاشت رفتاروتوجه وعشقی بمن داشت که تابحال تجربه نکرده بودم فکرمیکردم شایداوایل اینطورباشه اما ماه هامیگذشت وماذره ای ازعلاقه ی دوطرفمون بهم کم نمیشد وحتی ایشون میخواست ازهمسرش جداشه ومنتظرجداشدن من بمونه امامن مخالفت کردم بخاطربچه هاش که ضربه نخورن..بعداز۷ ماه من بعلت شرایط سختی که پدرومادرم بخاطرآبروشون بین اقوام برام بوجودآوردن و بااصرارپدرومادرم ووساطت خانواده ها برخلاف میلم به زندگی قبلیم باهمسرم برگشتم همسرم گفت که میدونه تواین ۵سال چقدربمن بی محبت بوده وتصمیم داره جبران کنه هرچند من میدونم نمیتونه وحس میکنم که اونهم بخاطرآبروش وترس ازطلاق تظاهربه دوست داشتنم میکنه الان دوماهه پیش همسرم هستم دیگه سرکارنمیرم واون آقارو نمیبینم اما دیگه بدون اون نمیتونم خوشحال باشم وایشونم ازبرگشتن من به خونم خیلی ضربه خوردن گاهی باهم چت میکنیم وبازم بهم علاقه داریم ونمیتونیم اون روزها ولحظه های خوبی که باهم داشتیمو فراموش کنیم..الان حتی حوصله حرف زدن باهمسرموندارم چندبارگفتم که دیگه نمیخوام باهاش زندگی کنم امامقاومت میکنه ومیگه منو دوست داره من هم بخاطرپدرومادرم وترس از مبهم بودن آیندم بعد از طلاق میترسم جداشم
سلام ، چرا نمیخواین به همسرتون یه فرصت دوباره بدین تا بتونه رفتار اشتباهشو جبران کنه، آیا تا به حال فکر کردین که ممکنه تو این رابطه مشکل از من باشه؟ با همسرتون به صورت صریح و شفاف و رو در رو صحبت کنید دلخوریها و ناراحتی هاتونو بهش بگین . اما قبل از اینکه فقط یخواین سرزنشش کنید یا تحقیرش کنید ازش بخواین خیلی واضح بهتون بگه انتظارش از شما چیه . کدوم رفتار شما ازارش میده که باعث میشه رفتار محبت امیزی نسبت به شما نداشته باشه. شما به مردی علاقه مند شدین که خانواده داره. این رابطه درست نیست. همیشه شرایط اونجوری که آدم تو رویاهاش میبینه پیش نمیره. هم شما و هم اون آقا صرفا به این خاطربه هم وابسته شدین که زندگیتون شبیه به همه. هردوتون میخواین مرهم درد همدیگه باشین . اما بدون سنجیدن همه جوانب تصمیمی که میخواین بگیرین ممکنه باعث بشه از چاله دربیاین و تو چاه بیفتبن. برای راهنمایی بیشتر میتونید از مشاوره تلفنی سایت ما استفاده کنید تا مشاوران مجرب ما در زمینه خانواده شما رو راهنمایی کنن.
سلام.من خانمی ۲۷ ساله ام که توی روابطم دچار شکست میشم.چه اینکه خودم زود از رابطه خسته بشم یا اینکه طرف مقابلم.وقتی با کسی ارتباط برقرار میکنم چه هم جنس خودم چه غیر هم جنس نمیدونم چطوری باهاشون صحبت کنم انگار هیچ وقت هیچ حرفی واسه گفتن ندارم و خیلی احساس خجالت میکنم چون مجبورم فقط یا حرفای اونا رو تکرار کنم یا با بله وخیر و…جواب بدم.یا بعضی اوقات انگار ازم خسته میشن و فاصله میگیرن ازم.من کسی رو که قرار بود باهاش ازدواج کنم به همین دلیل از دست دادم بهم گفت اصلا باهات حالم خوب نیست.لازمه بگم من توی رویام خیلی راحت و مثل ی آدم معمولی با طرفم صحبت میکنم ولی وقتی در واقعیت باهاشون روبرو میشم نمیتونم خودمو اونجور که میخوام نشون بدم.خیلی برام رنج آوره
سلام دوست عزیز شما احتمالا اعتماد به نفس ندارین و نمی تونین ابراز وجود کنید. حتما و حتما لازمه که پیش یک روانشناس مجرب برید و تکنیک هایی برای افزایش اعتماد به نفس رو تمرین کنید. در بعضی مواقع ممکنه این مشکل شما ناشی از یک مسئله مهمتری باشه که در جلسات رواندرمانی و مشاوره ، مشاور از طریق مصاحبه و ارزیابی بالینی که از شما بدست میاره ریشه مشکل شمارو پیدا میکنه و براحتی کمکتون میکنه تا مشکل رفع بشه.
سلام.دختری ۲۷ساله هستم.۹ماه پیش با پسرعموم عقدکردم.من ایشون رو باعشق انتخاب کردم.اوایل همه چی خوب بود ینی قبل عقد..بعد عقدمون مشکلات وبحثا شروع شد.شوهرم مرتب بهونه میگیره.اوایل میگفت دیگه منو دوست داره وپشیمون شده.چن وقت بعدش دوباره سرخونه گرفتن یه بحثی درست کرد.بعدش باز سر جهاز گرفتن،والان هم چن روزیه که میگه باید یسال دیگه عقدبمونیم بااینکه شرایطمون برا شروع زندگی محیاست.علت رومیپرسم میگه میخام قسط وام ازدواجمون سبکترشه.خیلیم باهاش حرف زد ولی بعد چن وقت باز همون آدم میشه.البته این روهم بگم من هنوز بهش علاقه داره و الان زنش هستم ینی باکره نیستم.خواهش میکنم بهم کمک کنین چون خیلی باهاش حرف میزنم ولی باز بعد چن وقت برمیگردیم سرخونه اولمون.
سلام ، ببینید دوست عزیز تو مسایل زناشویی تا وقتی حرف دوطرف رو نشنویم نمی تونیم فقط با صحبت یکی از طرفین در مورد اون رابطه قضاوت کنیم . باید دید که همسرتون چه دلایلی بری رفتار غیر موجهش داره . توصیه ما به شما این هست که اول در مورد نگرانی هاتون بصورت شفاف با همسرتون صحبت کنید ازش دلایل رفتارش رو بپرسید ممکنه ایشون هم دلایل خاص خودش رو داشته باشه شاید تو رابطتون چیزی هست که اذیتش میکنه . آقایون معمولا حرفاشون بطور مستقیم نمیزنن شما باید بدونید انتظارات همسرتون از شما چیه و به دلایل گوش بدین و با مسائلتون بصورت منطقی برخورد کنید. درصورتی که خودتون نتونستید مشکلات رابطتون رو حل کنید لازمه که از مشاورانی که در حوزه ازدواج تخصص دارند کمک بگیرین و هردوتون ازمشاوره حضوری استفاده کنید تاانشالله مشکلاتتون حل بشه.
امتیاز بینندگان:2 ستاره
سلام من ۱۷ سالمه و تازه ازدواج کردم خیلی سختی کشیدم ب همسرم برسم چون دوسش داشتم واقعا من خیلی تفریح میرفتم و خیلی دوست های زیادی داشم من از مشهدم و همسرم از روستا های اطراف بعد از عقدمون خیلی شکاک و بدبین شده طوری ک تا سر کوچه بخوام برم باید بدون برای چی و دقیقا کجا باکی و اخرشم میگه نمیخواد و تو با پسر قرار داری و تهمت هایی مشابه همین من شاغل رودم برای خودم کنار مغازه مادرم یه روسری فروشی داشم بعد از ۲ روز از عقدمون گف جمعش کن کلی بحث داشیتم ولی بی نتیجه بود من جمع کردم یه روز خواستم برم پیش مامانم نزاشت و تهمت زد ک مامانت بهونه س و کلی فوش توهین ب مادرم کرد چن وقت پیش با کلی خواهش گزاشت پیج اینیستا بزنم وقتی زدم بهش نشون دادم کلی داد و بیداد کرد ک تو چرا اسم خودت گزاشی منم انقد خسته شده بودم از شروع کردم ب گریه کردن و حرف زدن هرچی تو ددم بود گفتم ولی بهش بی احترامی نکردم و اون موهام کشید و جلو دهنم گرفت و با یه دستم جلو گلوم گرف عین دیوونه ها شده بود هی میگف میخوای همینجا بکشمت از این بحث گزشت من اومدم خونه مادرم ولی ب هیچکس هیچی نگفتم یه چن روزی زنگ میزد و خوب بود ولی وقتی به روش اوردم گف پشیمون نیستم از کارم منم بیخیال شدم اشتی کردم ولی نرفتم شهرستان پیشش خودشم نگفت ک برگرد مامانم ار مغازه دستگاه کارتخوان بیسم اورد خونه ک خواهرم برای ت
خودش شارژ بکشه اما نشد و بد کارت مک کشید پیامش برای شوهرم رفت و تهمتا دوباره شروع شد اینسری واقعا خسته شدم
سلام ، شما در سن خیلی پایین ازدواج کردی و ممکنه مشکلاتت با همسرت به دلیل همین سن کم باشه چون هردوتون هنوز به پختگی کاملی نرسیدین. اینطور که میگین همسرتون شمارو کتک میزنه و اصلا هم از کارش پشیمون نمیشه بنظر میاد مشکل جدی داشته باشه. شکاکیت و بدبینی همسرتون ممکنه از رفتار اشتباه شما ناشی شده باشه. شاید همسرتون از برخی رفتارهای شما برداشت دیگری کرده و به شما شک داره و میترسه که بهش خیانت کنید. باید سعی کنید اعتماد رو در رابطتون ایجاد کنید وبهش اطمینان بدین که به رابطتون وفادار هستین.
من ۲۵ازدواج کردم خانمم ادم مادی هست که بیشتر اوقات سر مادیات وخود رای بودن ایشان با هم درگیر شدیم مشکل دیگر ایشان بی اهمیت بودن به روابط زناشویی که در این موردم به نتیجه دلخواه نرسیدیم ومنجر به این شد که ایشان مهر خودش را اجرا گذاشت که این کار ایشان من رو ازش متنفر کرد در عین حال در مورد مساعل مادی نیست هر روز دعوا داشتیم که من یه رابطه جدید بزچرای خودم غیجاد کردم و مدت یک سال هست از خانه زدم بیرون حا میخواهم طلاقش بدم میخواستم نظر شما رو بدانم
سلام ، تاحالا درباره مشکلاتتون باهمسرتون پیش مشاور رفتین ؟ آیا هردوتون میخواین که رابطه آسیب دیده رو ترمیم کنید، گاهی وقتا حتی در بدترین شرایط میشه رابطه رو ترمیم کرد به شرطی که هر دو طرف بخوان و تلاش کنن که زندگیشون رو حفظ کنند. شما همه کاراتونو کردین و تصمیمتونو گرفتین اما آیا عواقب کارتون رو سنجیدین؟ لطفا از خدمات مشاوره تلفنی ما استفاده کنید تا با داشتن اطلاعات بیشتر از شما مشاورین ما بتونن بهترین راه حل رو بهتون ارایه بدن.
با سلام و عرض من همیشه حس میکنم توی این دنیا اضافیم نه علاقه نه محبت هیچی همیشه همه چی واسه من بد بود حس میکنم با همه فرق دارم هر چی ضربه هم خوردم از مهربونی بوده و همیشه دوست نداشتم توی عکسای خانوادگی بیفتم یه سه سالی میشه اینطوریم خستم از این زندگی دیگه نمیتونم ادامه بدم یا وقتایی که چشام خیس میشود هیچکی دلیلشو نمی پرسید نمیدونم چی کار کنم ۱۶ سالمه وپسرم
سلام به شما ، دوست عزیز شما الان در دوران نوجوانی و بلوغ قرار دارین . نوجوانی دوره بحران و فشار هست و به دلیل تغییرات هورمونی که در گذر از کودکی به بزرگسالی در دوران بلوغ اتفاق میفته ، خلق و خوی افراد تغییرات زیادی میکنه. این تغییرات گذرا هستند و نیازی به نگرانی نیست . به مرور زمان و در پایان بلوغ مشکلات شما حل میشه. در مورد مشکلاتتون با بزرگتر ها صحبت کنید با پدر و مادر ویا یک فرد مورد اعتماد در خانواده .
سلام وقتتون بخیر
من و همسرم دو هفتهست که از عروسیمون میگذره. هفت ماه دوره آشناییمون بود و ۱۶ ماه عقد بودیم. من ۳۵ ساله و همسرم ۳۶ سالشونه. ارتباط خوبی داریم و بینهایت دوستشون دارم. اما چیزی هست که خیلی نگرانم. من شدیدا مخالف کشیدن قلیون هستم و همسرم هم اینو میدونن. روز اول آشناییمون هم در جواب سوالم گفتن چند سالیه نمیکشن. همسرم با پسرعموهام و شوهر خواهرام ارتباط خوبی دارن و گاهی با هم بیرون میرن. باشگاه و یا دورهمی. اونها اهل قلیون هستن و من نگرانم که همسرم هم باهاشون همراه باشه. گاهی هم پیش میاد که تو همین جمع دوتایی با هم هستیم و بساط قلیون رو به راه میکنن. من بینهایت تو این جمع معذبم اما بخاطر همسرم و گاهی به احترام میزبان دعوت رو میپذیرم. تا به امروز همسرم در حضور من نکشیدن اما چندباری در موردش باهام حرف زدن که اجازه بده تفریحی بکشم
در حد کم. اما من اصلا نمیتونم کوتاه بیام چون برام خیلی مهمه. من نگرانم که مبادا بهم دروغ بگن و یه وقتی که من نیستم بکشن و این پنهان کاری بینمون فاصله بندازه. و یا اگه یه زمان تو این موقعیت قرار بگیریم و بگن میخوان بکشن من باید چه واکنشی نشون بدم
ممنون میشم راهنماییم بفرمایید که چیکار کنم.
سلام ، دوست عزیز خیلی خوبه که همسرتون به خواسته های شما احترام میذاره و از شما اجازه میگیره که قلیون بکشه . سعی کنید این اعتماد رو در رابطتون حفظ کنید و شک و تردید رو از بین ببرید . قلیون کشیدن چیزی نیست که همسرتون بخاطرش بخواد بهتون دروغ بگه. سعی کنید بهش این حس رو القا کنید که همیشه بهش اعتماد دارید و میدونید که هرگز بهتون دروغ نمیگه.
سلام ببخشید من یک سالو نیمه ازدواج کردم و یک پسر یکساله دارم همسرم دست بزن داره و سر هر موضوعی منو کتک میزنه همشم میگه چون تو بی عرضه ای من واقعا میخواستم زندگی کنم حتی بخاطر بچم ولی الان واقعا حس میکنم فایده نداره اخلاقش عوض نمیشه منو اصلا درک نمیکنه میگه برام مهم نیست باشی یا نه حتی جدیدا بچه یکسالمم میزنه من از جریانات بعد از جدا شدنم میترسم که تو اجتماع چی میشه یا اینده پسرم چی و اینا به نظرتون چیکار کنم
حتی پندماه پیش پرده گوشم پاره شد ولی من بازم موندم باهاش
با سلام
دوست عزیز در صورت تکرار رفتار به کلانتری و پزشکی قانونی مراجعه کنید تا اگر خواستید ضرب و شتم همسرتان را در مراجع قضایی مطرح کنند دلایل اثبات داشته باشید. همچنین در مقابل هرگونه ضرب و شتم طبق قانون موظف به جبران هستند و پرداخت دیه می باشد و نهایتا برای اجرای محکمه و پیگیری های لازم نیاز به هزینه مالی هم دارید.
سلام خسته نباشید
من دوستی دارم ک ب شدت دوستش دارم ولی الان چند روره مشکلی پیش اونده و اینکه ایشون فک میکنن چون من قبلا کنار کسی دیگ خندیدم ینی پیش اون خوش ترم و الان ک پیش ایشونم ب من خوش نمیگذره درصورتی ک ایشوک تنها کسی هست ک درکنارش ب من خوش میگذره ولی اون میگه پیش بقیه خوش تری و پیش من نمیخندی پس حالت پیش من خوب نی
من نمیدونم باید چیکار کنم
سلام ، تنها کاری که باید بکنید اینه که بهش ثابت کنید در کنار اون حالتون خوبه . اگر این رفتارش بهانه گیری برای تمام کردن رابطه نباشه باید سعیتون رو بکنید تا علاقتون رو بهش نشون بدین .
سلام من بعد زایمان بسری مشکلات پیش اومد برام که منجر به بسری ناراحتی هاست.و از شما کمک میخوام
قبل زایمان ام به دلیل اینکه همسرم پول به خانواده اش میداد به مادر شوهر بسری حرف تو واتس آپ زدم تا با پسرش صحبت کنه که این کارو نکنه.لارم به ذکر که همسر به برادرش هم ۳ ملیون قرض داده بود.وبعد ۳ سال برنگردانده بود.
بعد از زایمان ۱۵ روز گذشته یود که برادر همسرم رفته سر تلفن مادر شوهرم و تمامی صحبتهای من و مادرشون برای شوهرم فرستاد
و همسرم با دلخوری ۲۵ روز باهام قهر کرد
شیر میدادم.عفونت بخیه داشتم….
پسرم دوماه اش بود که خونه مادر شوهرم که شهرستان بود رفتیم
و شبی که میخواستیم صبحش برگردیم خواهر شوهرم بسری دلخوری ها بود که داشت بمن میگفت و آخرش من گفتم من اشتباه کردم (با اینکه مقصر اصلی حرفا و دلخوری ها یا دیگران بودن یا حرف های شایعه از طرف جاری ها) من ۶ تا جاری دارم.فقط میخواستم تموم شه.و من خیلی یخلاصه دارم براتون تعریف میکنم.یهو خواهر شوهر طلاق گرفتم که خونه مادرشوهرمه گفتن بهمون که از خونه برین بیرون و ما ۱۰ شب شبانه راهی جاده شدیم راه ۹ ساعته ۱۶ ساعت با بچه دوماه برگشتیم شهرمان
مادر شوهرم که صاحب خونس در اصل هیچی نگفت …
روز تولدم شد پسرم حدودا تو ۵ ماهگی بود.روز تولدم قرار بود برام هدیه بخره گفت نشون کن بریم.من سرکار بودم روز قبل تولدم تا ساعت ۳ و بعدش باید میرفتم پیش پسرم.زنگ زد گفت بریم؟ خرید…منم گفتم دو هفته بمن گفتی هدیه رو انتخاب کن
روز قبلش که من سر کارم میگی بریم؟
روز تولدم ۱ ملیون ۵چ تومانی تو پاکت که چسب خورده و نو و…بود داد بهم
چند روز قهرکردم تو حال خوابیدم
ند شب حالم بد بود
فشار ۱۷
ضربان ۱۳۰
فشارم بالا پایین میرفت
حتی گفتم زنگ بزن اورژانس ولی سعی کرد تا خودش دکتر ای کنه و ارومم کنه
دکتر رفتم و بسری مشکلات بود که باید حل کنم و پیگیری
ولی الان حالم اصلا خوب نیست
از هیچکس نمیتونم کمک بخوام حتی خانواده خودم
یبار صحبت کردم باهاش و گفتم به خواهرت چی گفتی بعد از اینکه از خونشان بیرونمون کرد
گفت هیچی…کی مارک بیرون کرد؟ما خودمون اومدیم
کاش اون موقع رو برمیگردوندم
همش طرف خانواده خودشه
حس پوچی
بی اهمیتی دارم
دیشب تو تختم، رفتنم گریه میکردم ازم پرسید چی شده
گفتم با هم قبلا حرف زدیم
ولی گفت می رم پیش بجنون میخوابه تا من راجتر بخوابم
انگار منظورش این بود راحت تر گریه کن
راحت تر غصه دار شو
راحت تر به درد خودت بمیر
انگار دارم از درونم ذره ذره آب میشم
کمکم کنید
با سلام
دوست عزیز بهتره که در مورد ناراحتی ها و مشکلاتت خیلی راحت را همسرت صحبت کنی…. راحت اما در عین حال بسیار مودبانه.
ابتدا ویژگی های خوب همسرت را بگو و به خاطر خوبی هایی که به شما کرده ازش تشکر کن و بعد از چیزهایی که ناراحت هستی براش تعریف کن…
دوست عزیز مهمترین چیز در زندگی مشترک رابطه شما با همسرتان است نه رابطه شما با طرافین همسرت. به خانواده همسرت احترام بگذار اما سعی نکن هر چیزی را براشون بگی… در مورد هر چیزی بهتره با همسرت صحبت کنی نه با مادر شوهر یا هر کس دیگه ای.
سلام
من ۲۳سالمه با یه نفر رفیقم دوسال نیم هم من تعقیر کردم از اول رابطمون هم دوس دخترم من قبل آشنایی باهم روزی با دو سه تا دختر رفیق میشدم خیلی بازیگوش بودم ولی از زمانی ک با این آشنا شدم هیچ کاری نکردم واین هم کوچیک ترین کارهایی ک قبل از من انجام میداد انجام نداده و دوسال از من بزرگ است همو دوس داریم و زیاد هم بحث میکنیم ولی همو دوس داریم و شوهرش تو تصادف فوت کرده و تنها چیزی ک مانع ازدواج باهاش شده این اذیتم میکنه ک میدونم قبل من با کیا رفیق بوده و از رفیق هام هستن ک سلام علیک دارم باهاشون اگه اینا نبود تا الان ازدواج میکردم باهاش چون واقعا تو سختی ها پشتم بوده و همیشه دوسم داشته و از وقتی با منه کوچیک ترین خیانتی نکرده من الان چیکار کنم؟
سلام ، ازدواج مسئله مهمی هست باید همه جوانب رو بسنجید و عاقلانه تصمیم گیرد. توصیه میکنم از مشاوره پیش از ازدواج استفاده کنید تا خدایی نکرده تصمیم اشتباهی نگیرید.
امتیاز بینندگان:5 ستاره
با سلام
من هجده سال پیش با همسرم که رسما به خواستگاری من اومدن ازدواج کردم متاسفانه خیلی چیزهایی که به من از شرایطش گفته بودن نبود ولی من زندگی کردم چون دیدم شاید ارزششو نداشته باشه که زندگی و بچم رو ول کنم برم ولی متاسفانه زندگی من خیلی سرده من تحصیلات بالایی دارم از لحاظ خانواده و ثروت به همسرم سرم جالبه که اون با من سرده مادرش بسیار حرفهای مزخرف میزنه تا چند وقت پیش که همسرم مریض شد حتی نیومد بهش سربزنه فقط تلفن میزنه و چون بسیارحسوده و چشم دیدن زندگی من رو نداره حرفهای نامربوط میزنه خیلی خسته ام دیگه بریدم میدونم خیلی دیر شده ولی لطفا راهنماییم کنین
سلام ، ببینید در زندگی مشترک همیشه اختلاف نظرها و مشکلاتی وجود داره که دوطرف باید با کمک هم حلش کنند. هیچ دونفری کاملا شبیه هم نیستند که بدون مشکل باهم زندگی کنند. اختلاف شما با مادر همسرتان نمیتونه بدون دلیل باشه. شاید شماهم اشتباهاتی دارین شاید رفتارهایی در شما وجود داره که همسرتان رو آزار میده. درباره مسایل و مشکلاتتان با همسرتان صحبت کنید و هردو سعی کنید رابطتان را ترمیم کنید. طلاق راه حل نهایی نیست. اگر زندگی مشترکتان برایتان مهم است ارزشش رو داره که ازمشاوران خانواده کمک دریافت کنید.
امتیاز بینندگان:5 ستاره
امتیاز بینندگان:4 ستاره
سلام دختری ۲۱ ساله هستم….من به طور ناگهانی پدر و مادرم رو حین رابطه جنسی دیدم نمیتونم دیگه باهاشون روبرو شم من باید چکار کنم.دلم میخواد خودکشی کنم
دوست عزیز رابطه پدر و مادر یک رابطه شرعی هست و ایرادی نمیتوان بهش گرفت . پدر و مادر باید محتاط باشن تا فرزندانشون آنها در حین رابطه نبیند چون این موضوع ممکنه به روحیه اونها لطمه وارد کنه. شاید صحبت کردن با یک روانشناس و حتی یک مشاوره تلفنی بتونه بهتون کمک کنه . در غیر صورت در مورد این مسئله با فردی امین و مورد اعتماد صحبت کنید . در این شرایط صحبت کردن با یک فرد قابل اعتماد موثر هستش و میتونه روحیتون رو بهتر کنه.
امتیاز بینندگان:5 ستاره
سلام. من سه ساله با همسرم ازدواج کردم و دو سال هست عروسی کردیم الان هم یک بچه شش ماهه دارم. از همون اول عقد من و شوهرم با هم اختلاف خ و همش با هم بحث داشتیم ولی نمیدونم چرا تا اینجا ادامه دادم. شوهرم اراده ای از خودش نداره اصلا خودش هیچ کاره هست و نمیتونه تصمیمی برا زندگیمون بگیره . پدر شوهرم همه کاره است اون میگه ما چیکار کنیم . شوهرم مهندس ساختمان هست و همه کارهایی که انجام میده ریز به ریز برای باباش گزارش میده . مسایل زندگیمون رو هم مثل کارش ریز به ریز برای باباش گزارش میده و ازش می پرسه که چیکار کنم . هیچ وقت کاری رو خودش انجام نداد و همیشه باید ببینه بابا و مامانش چی میگن و همون کار رو انجام بده. ما خونه نداریم و تو خونه باباش زندگی میکنیم شوهرم جرات نداره خونه بخره حتی جرات نداره خونه اجاره کنه که ما راحت زندگی کنیم باید بشینیم تا باباش یه زمین بخره اون هم با سلیقه و نظر خودش بعد ما بریم توش زندگی کنیم. به خدا خسته شدم. همش مامان و بابای همسرم تو زندگیمون دخالت میکنن و خونم شده کاروانسرا . مامانش همش سرش تو زندگیمونه . صبح باباش داد میزنه و ما رو از خواب بیدار میکنه هر کاری باباش بگه باید انجام بدیم و حق نداریم نه بگیم. دیگه خسته شدم از شوهرم. خیلی بی دست و پا و بی جربزه هست و همین باعث شده ازش سرد شدم و اصلا دوستش ندارم یعنی هیچ علاقه ای بینمون نیست .
با سلام
دوست عزیز بهتره که در مورد مسائلی که شما را آزار می دهد با همسر خود به گفت و گو بنشینید و کاملا در ابن مود با همسر خود صحبت کنید. اما به یاد داشته باشید که این گفت گوی شما باید در نهایت احترام و بدون توهین به خانواده ایشان باشد.
سلام وقتتون بخیر من خانمی ۲۷ ساله هستم و نامزدم هم ۳۰ سالشه ما از مهر۹۶ باهم دوست شدیم و خیلی همدیگه رو دوست داریم جوری گه من به خاطرش جلوی خانواده ام وایسادم و بهمن ۹۷ نامزد کردیم توی این مدت باهم رابطه هم داشتیم و قرار آبان ۹۸ عروسی کنیم اما دیروز وقتی با نامزدم بیرون بودیم و رفت تا خرید کنه اس ام اس اومد رو گوشیش من برداشتم ببینم کیه دیدم از طرف کسی که اسم خانم بود براش پیام اومده و باهاش تماس گرفته ازش پرسیدم کیه گفته که مستاجره و شوهرش با گوشی زنش بهم زنگ زده منم گفتم اگه مستاجره و شوهر داره چرا تو با اسم کوچیک خانم سیوش کردی و اون هم توی پیام اسم تو رو گفته که گفت اینجوری سیو کردم که جواب ندم و اونم از بس بی شعور که اسم منو گفته تو پیام ازش خواستپ همون لحظه زنگ بزنه بهش و بزنه روی بلندگو که ببینم واقعا همون چیزیه که میگه اما اینکار رو نکرد الان میدونم این قضیه با عقل جور در نمیاد و داغون شدم میدونم دروغ گفته بعدم کلی به خودش فحش داد و گفت من آدم بی ناموسی نیستم و از این حرفها ولی نمیتونم حرفش رو باور کنم لطفا کمکم کنید
با سلام
دوست عزیز قبل از ازدواج حتما در مورد این مسله مطمئن شوید و شناخت خودتون را نسبت به نامزدتون بیشتر کنید.
در صورت نیاز می تونید با شماره ۹۰۹۹۰۷۲۹۴۵ تماس بگیرید و موضوع را با یکی از روانشناسان ما در میان بگذارید.
درودبرشما
من هرروزخودم پسرم را به مدرسه می برم بازمی گردانم ولی هر روزصبح بانهایت تاخیرازخواب برمی خیزدبطوری که همه ما دیرمان می شودولی دراین موردمن هیچ پرخاشگری وبرخوردتندی باایشان ندارم ولی ظهرهاکه می روم دنبالش چنانچه اندکی به دلیل وجودترافیک ویاگرفتاری کاری دیرشودشدیدبامن برخورد می کندوحتی بعضی مواقع
پرخاش هم می کندوهرچقدربرایش توضیح می دهم که من هم کاردارم ویادراثرترافیک فقط چنددقیقه دیرشده به خرجش نمی رودوایندرحالی است که بعدازمراجعه به خانه هیچ کاری جزسرگوشی رفتن نداردتااینکه دیروزبااین که من رفته بودم دنبالش مراندیده بودوازمدرسه به من زنگ زدوگفتم من دم درب مدرسه هستم که بعدازسوارشدن داخل اتومبیل ما دروغگو خطاب مردمه من بسیارعصبانی شدم کپی ازمراجعه به خانه گوشیش راگرفتم که این موضوع منجر به پرخاشگری وی بلندشان دست من به طرف اوشدوهمین امرباعث برهم خوردن روابط من باهمسروپسرم شدوباتوجه بااینکه ازرفتارخودم پشیمانم
درخواست راهنمایی ازشما دارم .باتشکر
با سلام
دوست عزیز بهتر است که در مورد نوع تربیت فرزندتان کمی تامل بفرمایید و شیوه پرورشی خود را تییر دهید. برای این کار می توانید از مشاورین با تجربه مرکز ما در ارتباط باشید.
۹۰۹۹۰۷۲۹۴۵
سلام .وقتتون بخیر.من و همسرم ۶ماهه ازدواج کردیم و خیلی هم شروع زندگیمون عاشقانه بوده و با همه جنگیدیم تا به هم رسیدیم.اما از دو فرهنگ کاملا متفاوتیم.ایشون کردن و من فارس. تو این ۶ماه سر هر مسئله کوچیکی انقدر دعوا و قهر بینمون پیش اومده که الان هر دو به این نتیجه رسیدیم که این ازدواج غلط بوده و امیدی به درست شدنش نیست.اما من فکر میکنم دلیل این اختلافا بیشتر به خاطر نابلد بودنمونه که چطوری همو درک کنیم یا قلق های جنس مخالف دستمون باشه تا رابطه بهتری داشته باشیم.میشه کتابی بهم معرفی کنین که راهکاری باشه واسه جفتمون .شاید بتونیم تمرین کنیم و خودمونو تغییر بدیم تا زندگیمون درست شه. خودم دوست داشتم برم مشاوره ولی به دلیل هزینه اش که الان واسمون سخته و اینکه همسرم مخالفه با این قضیه ممکن نیست الان واسم.ممنون
با سلام
دوست عزیز مقاله های سایت ما در مورد همسرداری را حتما مطالعه کنید.
با سلام و خسته نباشید.امیدوارم پیامم به دستتون برسه و بتونین کمکم کنین چون هیچکس رو ندارم.من شش ماهه ازدواج کردیم.من فارس هستم و شوهرم کورد کرمانشاه. تو دانشگاه با هم آشنا شدیم.خیلی سختی کشیدیم تا به هم رسیدیم و تقریبا همه ناراضی بودن با این ازدواج و با اصرار زیاد خودمون بالاخره ازدواج کردیم. ولی از روزی که ازدواج کردیم انقدر سختی کشیدیم که زندگی به دهن جفتمون زهر شده.هر دو با هم بیکار شدیم. رفتیم کرمانشاه واسه زندگی و من از خونواده دور شدم، اما این واسم مشکل حادی نبود .سه ماه به در و دیوار زدیم و کاری واسمون پیدا نشد که نشد و مجوز کلینیکی که قرار بود همسرم بزنه رد شد.این وسط منم خسته میشدم، دلتنگی از یه طرف، استرس بیکاری و بی پولی از یه طرف ، و اینکه هیچکدوممون اصلا بلد نیستیم وقت دلخوری با هم حرف بزنیم همه باهم باعث میشن که کوچکترین مسائل باعث راه افتادن یه دعوای حسابی بشه و کار من فقط بشه گریه و ابراز پشیمونی از ازدواجم.همسرم بالاخره مطب زد اما تو کرج و ما کلا جابه جا شدیم.فکر میکردم مشکلاتمون تموم میشه ولی فعمیدم ایراد خود ماییم نه فقط اون مسائل. من کار پیدا نکردم و ۶ماهه تو خونه ام. حس میکنم اونی که این وسط همه چیزشو باخته من بودم.چون بیکار شدم، از خونواده دورم، از دوستام دور شدم و با اینکه دختری کاملا مستقل و اهل تفریح و گردش بودم الان همش تو خونم و سختمه قبول کنم این زندگی رو و دائم خودم رو با دوستام مقایسه میکنم.همه این ها باعث میشه یهویی بهونه گیر بشم ، اما شوهرم انگار اصلا منو درک نمیکنه و در جواب بهونه گیری های من اونم عصبی میشه و بازم بینمون بحث پیش میاد و اخیرا بحثامون ختم میشه به اینکه بهترین راه جداییه و ابراز پشیمونی جفتمون از ازدواج. واقعا اگر دست خودم بود راضی میشدم به طلاق چون حس میکنم هیچوقت نمیتونیم همو بفهمیم و عشقمون داره از بین میره ولی از اونجا که خودم بچه طلاق بودم و خونوادم مخالف بودن ، از ترس آبروم و شرمنده شدنم راه به جایی ندارم و فکر کنم چون شوهرم این ضعفمو میدونه بیشتر هر دفعه تهدیدم میکنه.خواهش میکنم راهنماییم کنین
با سلام دوست عزیز اگر دسترسی به تلفن ثابت دارید حتما با شماره ۹۰۹۹۰۷۷۲۰۴۵ در تماس باشید. در غیر این صورت من به شما پیشنهاد میکنم که حتما برای خودتان یک سرگرمی پیدا کنید. این سرگرمی می تواند ورزش، کار و… باشد.
سلام
من اردیبهشت سال ۹۷ عقد کردم، و فروردین سال ۹۸ عروسی کردم.
شوهرم اخلاقای عجیبی داره، سر موضوعات ساده به شدت با هم دعوامون میشه، دعواهای شدید. تا الان که ۴ ماهه عروسی کردیم چندین دعوامونو خانواده شوهرم متوجه شدن، چون طبقه بالا خونه پدر شوهرم زندگی میکنیم، خانواده من تو یه شهر دیگه هستن و در واقع من تو این شهر کسی رو ندارم، بعد از هر سری دعوا شوهرم پشیمون میشه و میاد برای عذرخواهی، اما من تحمل این همه جنگ و دعوا رو ندارم، فکر میکنم حالت روانی داره، حتی یه بار تو دعوا دست به ساتور برد و تهدید میکرد رگشو میزنه، واقعا نمیدونم باید چیکار کنم؟ از طرفی هم احساس میکنم تفاوت های زیادی داریم، من فوق لیسانس دارم و ایشون دیپلم هستن، تفکراتمون با هم متفاوته، من دارم تو این زندگی به شدت اذیت میشم ولی بخاطر آبروی خانوادم نمیتونم کاری کنم.
اینم بگم که ایشون قبلا طلاق گرفته بودن به دلیل خیانت همسرشون، و به گفته خودشون ده سال پیش عرق، قرص و مواد مخدر استفاده میکردن و حالا ده ساله که ترک کردن اما همچنان سیگار میکشن، اینکه آیا چیز دیگه ایی مصرف میکنن یا نه رو زیاد مطمئن نیستم.
من روحیهام طوری نیست بتونم خشونت، جنگ و دعوا رو تحمل کنم البته بعد از هر سری دعوا قول میدن که دیگه تکرار نشه اما باز همون آشه، همون کاسه
بنظر شما من باید چیکار کنم؟ واقعا از نظر روحی داغونم
با سلام دوست عزیز از تلفن ثابت با شماره ۹۰۹۹۰۷۲۹۴۵ تماس بگیرید و بامشاور خانواده مرکز ما صحبت کنید.
امتیاز بینندگان:5 ستاره
سلام من به تازگی ازدواج کردم حدودا هفت ماهه
توی کیف همسرم که رمز داشت بدون اجازش سرک کشیدم چون دوست دارم مثل خودم همه چیزش رو باشه، من دارم دیوونه میشم تورو خدا کمکم کنید یه سیمکارت پیدا کردم که بهم گفته بود انداخته دور و وسایل های کشیدن مواد دارم داغون میشم توروخدا بگید چیکار کنم چطور رفتار کنم چی بهش بگم چه سوالی بپرسم؟؟؟
با سلام
دوست عزیز در این مورد با همسرتون صحبت کنید. خیلی اروم و بدون پیش داوری. بهتر است ابتدا صحبت های ایشان را بشنوید و بعد شما صحبت کنید.
سلام و عرض ادب خدمت شما خانم دکتر
من محمد امین هستم ٢٧ سالمه تو سن پایین پدر و مادرم از هم جدا شدن من ٣،۴ سالم بود و من پیش پدر بزرگ و مادر بزرگم بزرگ شدم در سال ٨٣ پدرم فوت کرد و مادرم هم ربعد از مرگ بابام رابطش یه کم بیشتر شد به خونه پدر بزرگم من از سن ١۶سالگی کار میکردم و درس میخوندم پدر بزرگم نزاشت کوچکترین کمبودی رو حس کنم در سال ٩۵ مادرم رفت ازدواج کرد و کلاً ارتباط ما تموم شد و نا گفته نماند که تمام مشکلاتی که واسه زندگی ما رخ داد مقصرش مادرم بود به دلیل لجبازیاش بگذریم من تو سن ١٨ سالگی عاشق یه دختر شدم و از همین عشق های بچه گانه و به خاطر خیانتی که کرد من خودکشی کردم رگ دستمو زدم ولی پسر عمم فهمید و منو بردن بیمارستان و گذشت من خیلی خیلی پدر بزرگم رو دوست داشتم به حدی که واقعاً نمیشه بیان کرد چون زندگی من بود یک سال و نیمه که فوت کرده و بعد از مرگش من واقعاً حال روحی خوبی نداشتم من با فامیلای پدریم خیلی رابطه خوبی دارم و همه منو دوست دارن من یه پسر عمه دارم که دخترش ١٧ سالشه و از بچگی من بزرگش کردم اصل موضوع اینه که الان من عاشق اون شدم و اونم عاشق من خانم دکتر جوری من وابسته شدم که بعضی وقتا خودم یه فکرایی میکنم نکنه بره با یکی دیگه دوست شه نکنه بره دانشگاه همه چی عوض شه مثلاً ۵دیقه پی ام ها مو دیر جواب میده همش فکرای بد میاد تو ذهنم یا هر روز اینستاشو چک میکنم ببینم کی رو فالو کرده کی رو لایک کرده با وجود اینکه میدونم اهل این کارا نیست وای دست خودم نیست فک کنم این یه بیماری باشه که همش به طرف مقابلت شک کنی راستی یه چیزی رو یادم وفت بگم مبینا همین دختری که من عاشقشم خیلی بیشتر از سنش میفهمه من دوس دختر زیاد داشتم ولی هیچکس به فهمیدگی و با شعوری مبینا نفهمیدم اینو به این خاطر میگم که فک نکنید بچه اس و نمیتونه تصمیم بگیره منم واقعاً تصمیم خودو روگرفتم حتی تصورشم تمیتونم بکنم که کسی جز اون تو زندگیم باشه به موضوع دیگه اینه که مبینا میگه باید ۴،۵ سال صبر کنی که هم خوانوادش هم خودش هم من شرایط ازدواج رو داشته باشیم
خواستم لطف کنید و یکم راهنممایی کنید منو در مورد چند تا موضوع یکی اختلاف سنیمون یکی این شکی که به جون من افتاده و دست خودم نیست و یکی این وابستگی بیش از حد الان ما ٩ ماهه که با هم دوستیم ولی هیچ گونه رابطه جنسی با هم نداشتیم اینم یادم رفت بگم که من٨ ساله که ساکن تهرانم و مجرد زندگی میکنم ولی امسال به خاطر مبینا خونم رو اوردم کرج که نزدیکش باشم یه راهنمایی بکنید منو ممنون میشم
با سلام
دوست عزیز بهتره که خیلی به این روابط دل نبندید و رابطه خود را با ایشان کمی کمتر کنید. در مورد احساسات خودتون هم من پیشنهاد می کنم که حتما با یک روانشناس بالینی در ارتباط باشید.
سلام خسته نباشید من ٢٣سال دارم و ٣ساله ک ازدواج کردم چند وقته از همسرم فاصله گرفتم خیلی کم رابطه داریم و حس میکنم مثل اوایل نیستیم عصبی هستم و مدام دلم میخواد گریه کنم ما روزهای سخت زیاد دارشتیم اما هیچ وقت باعث نشده این حس بیاد سراغم نمیدونم چیکار کنم مدام کلافه ام تو رو خدا کمکم کنید
با سلام
دوست عزیز اگر از همسرتان دلخوری دارید یا به خاطر هر مساله ایی از ایشان ناراحت هستید حتما با او صحبت کنید و در مورد مشکلاتتان با هم به گفت و گو بنشینید تا با مذاکره و در نهایت آرامش بتوانید مشکلاتتان را با هم حل کنید.
با سلام
خانومی هستم ۳۰ ساله با همسرم مشکل دارم از اول ازدواج خودش و خانوادش هزاران دروغ ب ما گفته بودن خاهر و برادرش طباق گرفتن با یه بچه و به ما نگفته بودن یکی از برادرهاش معتاد و فوت کرده و اون یکی هم بخاطر معتاد بودن طلاق گرفته شب بار ها خاستم طلاق بگیرم تهدید کرده میکشم همه رو و با این حال به زندگی ادامه دادم و بعد از این اتفاقات یه پسر ب دنیا اوردم با بداخلاقی ها با کتک زدن هاش با اعصاب خوردیا کنار اومدم بعد ۶ هفت سال اما الان جدیداشب ها خونه نمیان و تا صب میگن مغازه بودم در صورتی که بار ها پدر مادرم میگن مارفتیم مغازه نبوده و بهانه های مختلفی میاره اینا از جایی شروع شد که من برای بار دوم حامله بودم و اصلا انگار نه انگار و صبحا میاد خونه و میخابه و عصر دوباره میره ما بعد زایمان اولین بچم هیچ رابطه ای نداشتیم یکبار بود که با همون یکبار برای بار دوم حامله شدم جدا از دیر اومدنا سیگار میکشه جدیدا چیزهای مختلفی ازش دیدم مثل قرص های کوچیک تو کیفش که هرچی ازش میپرسم انکار میکنه میگه برای من نیس بعداز ی مدت قرص و یه چیز سیاه پیدا کردم بازم انکار میکنه باز هم لوله و فندک و زر ورق پیدا کردم بازهم انکار میکنه تمام صورتش ب هم ریخته دور بینیش جوش های چرکی میزنه میره دستشوییی و ساعتها بیرون نمیاد همشم میگ این جوشا برا کبد و کارمه که ساندویچ فروشه اما همش دروغه من میدونم که مواد مصرف میکنه خدا میدونه تو دوران بارداری دومم چقد حرص و جوش و شب بیداری و خونه نیومدن بود یکبار فهمیدم اومد تو پارکینگ و بالا نیومد رفتم پایین دیدم تو انباریه تا خاستم درو باز کنم زن حامله رو هل داد درو قفل زد یکبار دیگم این اتفاق افتاد همش قسم و قران و اینا که من کاری نمیکنم گف بچه بدنیا بیاد قول میدم درست بشم مامان بابام مثل کوه پشتمن اما مامانم دوبار عمل باز انجام داده و اعصاب ضعیفی دارن میدونم اینارو بفهمن سکته میکنن همش میگن شوهرت یا زن گرفته یا معتاد که دیر میاد و اینا منم فقط میگم چه ساعتی میاد و میره چیزی دیگه بهشون نگفتم و میدونم کاری از دستشون برنمیاد پدرم ی سری بهش گفته بوذ چرا دیر میای و فلان قانعش کرده بود که مغازه ساندویچی این سختی هارو داره اما اکثرا مغازه نیس شبا دیر میاد هیچجا خونه فامیل نمیاد با فامیل خودشون که قطع رابطه کرده هروقت ما خونه نیستیم میاد خونه وقتی ما خونه هستیم صبح میاد بچه دوم ب دنیا اومد و فرقی نکرد بدتر شد من واقعا نمیدونم چیکار کنم طلاق بخام بگیرم با دوتا بچه پدرمادرم نمیتونن این قضیه زو تحمل کنن حمایتم میکنن ها جونشون برای منو بچه هام در میره اما براشون گرون تموم میشه جدیدا شوهرم و یه خانوم مطلقه که تاکسی داره یه ساعت میان خونه ۴ونیم صبح باهم میان و امارشو هم داره ما پنچ شنبه جمعه با مامانم اینا رفتیم بیرون شهر بابام بهش گف بیا گف من جمعه صبح میام هرچی زنگ زدیم جواب نداد و نییومد بار اولش نیس همه جا همین کارو میکنه امروز تو گوشیش پیامارو دیدم به یکی داده بود که جوابمو بده پنجشنبه جمعه کسی خونمون نیس اگه جایی نیستید بیاید اینجا قدمتون رو چشم عشق و حال کنیم پایه ماده بیار اگه سراغ داری من اومدم خونه دیدم درها همه بازه روفرشی ها همه گوله شده بوی گند تو خونه پیچیده بود انقد حالم بد شد وقتی هم پیامارو خوندم انکار کرد گف میخاسم امتحان کنم این یارو رو و اون شب من با حال زار راهی بیمارستان شدم براش انگار نه انگار میگه جوش الکی نکن به مامان باباتم جوش نده نگو من چه ساعتی میرم چه ساعتی میام میگه من هیچ کاری نمیکنم از زنا بدم میاد ولی من بهش ک دارم درمورد همه چی وواقعا زندگی برام سخت شده جلوی بچه کتکم میزنه موندم چیکار کنم لطفا راهنمایی کنید
با سلام
دوست عزیز بر اساس صحبت هایی که کردید احتمال اعتیاد همسر شما زیاد است. با ایشان صحبت کنید و با هم برید پیش مشاور. اگر قبول نکردند و به راه خود ادامه دادند شما می توانید از طریق به اجرا گذاشتن مهریه و نفقه به ایشان فشار بیاورید و اگر واقعا دارید اذیت میشد و میدونید که کاری از دستتان ساخته نیست بهتر است که از زندگی ایشان بیرون بروید.
سلام من چند روزیه ک با مادر شوهرم دعوام شده اون ب بابام گله کرد منم جوابش دادم و اون بهم توهین کرد الان باید چیکار کنم
با سلام
دوست عزیز بهتره که دعواهای خانوادگی را زیاد ادامه دار نکنید. هرچه زودتر به دنبال رفع کینه و کدورت باشید.
سلام.من ۲۴سالمه.دوساله ازدواج کردم ویه پسربچه دارم.بعدازبدنیا اومدن پسرم متوجه ارتباط های تلفنی پنهانی همسرم شدم الان یه ساله مدام ازش چیزای ختلف میدیدم تااینکه اینباردستش روشد.به طورکاملا اتفاقی.اصلاپشیمون نیست.وحتی پرخاشگره بااینکه چیزی براش کم نمیزاشتم این اتفاق افتاد.البته شوهرم بسیاربامن بامحبت بودتواین مدت برام کم نمیزاشت.اماخب رابطشو هم داشت هردفه بایکی.حالاک همه چیزعلنی شده ودیگه نمیتونه مثه هرباردروغ بگه وقسم دروغ بخوره ک من اشتباه میکنم بایدچیکارکنم؟بااینکه در رفتارش اصلاپشیمون نیس.البته الان دوروزه ک باهاش حرف نمیزنم.
با سلام
دوست عزیز بهتره که با همسرتون در مورد این اتفاق کامل صحبت کنید و به نتیجه برسید. قهر کردن چیزی را درست نمیکنه. پس بهتره در مورد این قضیه کامل با هم به نتیجه برسید. یا همسرتان به کارشون ادامه نمیدهند . یا شما باید با توجه به شرایط خودتان این را بپذیرید و یا اینکه میتوانید به آخرین راهکار که جدایی می باشد فکر کنید.
باسلام یک و سال و نیم عقد کردم ولی شوهرم بیکاره و به دلایل مختلف از کار کردن طفره میرود هیچ وسیله ای برای زندگی مشترک تهیه نکرده و هیچ پس اندازی ندارد من چطور میتونم برای طلاق اقدام کنم
با سلام
دوست عزیز وقتی با همسر شما صحبت کردند ایشون چه عکس العملی نشون دادند؟
دوست عزیز اگر هدف این آقا از این مزاحمت ها این است که شما با همسر خود قطع ارتباط کرده و به سمت ایشان بروید پیشنهاد من این است که از ایشان شکایت کنید زیرا فردی که این هدف را دارد با وارد شدن هر شخصی به زندگی شما این رفتار را مجدد انجام خواهد داد. اگر همسر فعلی شما این مسئله را نمی تواند بپذیرد و خواهان جدایی از شماست با شکایت کردن از این آقا از تکرار این اتفاق در مورد خواستگاران بعدی جلوگیری کنید.
و اگر همسر شما این مسئله را پذیرفته و مایل به ادامه می باشد پس باز هم باید با شکایت از مزاحمت های بعدی این آقا جلوگیری کنید . و به همسرتان بگویید که این اتفاق مربوط به گذشته بوده است.
سلام من با پسری سه سال هست که در ارتباطم یسری رفتاراش خیلی اعصابمو بهم میریزه اخلاقش قبلا خیلی خوب بود ولی جدیدا الکی عصبانی میشه و داد میزنه چندروز پیش سر موضوع الکی باهم بحث کردیم که تقصیر هردومون بود ولی اونقدری جدی نبود که بخواد اونطوری داد بزنه صداش بگیره منم حوصله داد نداشتم ادامه ندادم اومدم خونه پیام دادن عذرخواهی کردن و گفتن دیگه تکرار نمیشه ولی دوروز بعد سر اینکه ماشین جلویی بعد رانندگی میکرد و به من میگفت برو بغلش .برو ردش کن و من نکردمو اروم گفتم ولش کن بیخیال اعصابمونو خورد نکن تهدید کرد که اگه سرش خالی نکنم سرتو خالی میکنم منم کلا ادمیم که تهدید تو کتم نمیره گوش نکردم و همونم شد باز سرم داد میزد که رو مخی میبینی من دارم حرص میخورم ارومی فکر خودتی من اصلا نمیخواستم فوحشش بدم میخواستم ردش کنی نبینمش.ولی من با شناختی که داشتم فکر میکردم با میخواد فوحش بده یا با لحن اروم مردرو متقاعد کنه که بگه ببخشید ولی بنظرم دوتاکار بی معنیه و نمیارزه اعصابمون خورد شه و خدایی نکرده من تصادف کنم یا عادت کنه به این کار .هرچیم میگم وقتی من کنارتم وقتی به کسی فوحش بد میدی توهین به منه نمیفهمه میگه تو خودخواهی بی غیرتی و از اینکه همیشه میگه معذرت میخوام و دوباره رفتاراش تکرار میشه خیلی خستم انگار فقط زبونه هیچ عملی نداره انتظارم داره بعد معذرت خواهیاش و حرفاش حالم خوب شه و باز بهش محبت کنمو تو خودم نباشم حرف من درسته که میگم باید عصبانیتتو کنترل کنی هرجا میریم نخوای اعصاب خورد کنی یا حرف اون که انتظار حمایت از من داره برای خالی شدنش؟ و اینکه واکنش مناسب برای کسی که الکی بدون پشبمونی معذرت خواهی میکنه چیه ؟ممنون میشم جوابمو بدین
با سلام
دوست عزیز این آقا زود عصبانی می شوند و احتمالا آدم عصبی هستند. اگر شما نمی توانید این ویژگی را تحمل کنید که البته حق هم دارید، مجبور نیستید که این ارتباط را ادامه دهید. و مهمتر آنکه شما در حال حاضر هیچ نسبتی با هم ندارید و صرفا با هم دوست هستید. یعنی میشه گفت در مرحله شناخت هستید پس حالا که ویژگی های ایشون را شناختید می توانید ارتباط خود را با ایشان قطع کنید.
سلام
من ۷ سال ازدواج کردم،طبقه بالای خانواده شوهرم تو یه محله پایین شهر زندگی میکنم، خانواده خودم خونشون بالای شهر و کلی ازشون فاصله دارم، یه جورایی این محله و خونه برام زندون اینجا افسردگی گرفتم، وقتی عقد بودیم شوهرم بهم گفت میخواد طبقه بالای خونه باباشو بسازه برا زندگی ولی من گفتم نه علاقه ای به اون محله دارم نه به زندگی پیش خانواده شوهرم گفتم یه خونه تو یه محله بهتر اجاره کنیم گفت از مستاجری خوشش نمیاد به من قول داد که طبقه بالا رو میسازه اونجا دیگه مال خودمون میشه فقط دوسال اونجا زندگی میکنیم بعدش میریم هر جا که من خواستم، منم بخاطر قولش قبول کردم الان که ۷ سال از زندگیمون میگذره هنوز همونجاییم وقتی که بهش قولش رو یادآوری میکنم دادوبیداد میکنه و یه دعوا راه می ندازه ، میگه مستاجری نمیره فقط وقتی ازینجا میره که بتونه یه خونه خوب بخره، اگه من بخوام بمونم پای پولدار شدنش واسه خرید یه خونه خوب باید ۲۰ سال دیگه هم اینجا زندگی کنم ولی من از همون روز اول عروسیمون تا حالا بسختی تونستم اینجا رو تحمل کنم، ضمنا تو محلشون یه دوستم داره که وقت و بیوقت بهش زنگ میزنه که بیا پیشم اینم همش رو اعصابم، اخلاق کلیشم مثل همه مردا هم خوبی داره هم بدی، بچه هم فعلاً نداریم، حالا من باید چکار کنم دیگه نمیخوام اینجا زندگی کنم اونم که نمیخواد ازین خونه بیرون بیاد، تصمیم خودم اینه که الان که دیگه میخوایم بچه داربشیم بعد بچه دار شدن برم خونه بابام و شرطم برای برگشت این باش که ازین خونه بریم شاید بخاطر بچه خونوادش وساطت کردن و پسرشون رو راضی کردن چون تا الان هر وقت که بخاطر این مسئله قهر کردم هیچکی دنبالم نیومده و همیشه خودم برگشتم چون نتونستم ازش جدا بشم، ازتون خواهش میکنم که راهنماییم کنید
با سلام
دوست عزیز این شرطی بوده که شما اول زندگی پذیرفتید و ایشون هم قول هایی به شما دادند که الان انجامش با توجه به شرایط جامعه کمی سخت شده. در مورد این مسئله بهتره با صحبت کردن و کنار اومدن با همدیگه مشکل را حل کنید نه با قهر کردن. و مسئله خیلی مهم اینه که هیچوقت برای پیش بردن اهدافت به دنبال بچه نباش. دوست عزیز اصلا کار عاقلانه ای نیست که برای اینکه به خواسته های خودت برسی بخوای بچه بیاری و از اون سواستفاده کنی. پیشنهاد من این است که قبل از به دنیا اوردن بچه در مورد این مسئله با همسرت به نتیجه برسی.
سلام من ۴ ماهه نامزد کردم و فقط ۱ هفته عقد بودیم خوانواده خانمم اصرار داشتن زودتر عقد کنیم خانمم از همه لحاظ خوبه ولی بعد از اینکه تا حدی رابطه داشتیم متوجه شدم خانمم قبلا رابطه داشته و احتمالم میدم پردشو دوخته باشه الان هم بهشون علاقه مند شدم هم حس میکنم با کلک با من برخورد کردن یه دفعه هم خودشون رفتن دکتر یه نامه سلامت بدون اینکه اصلا من حرفی بزنم گرفتن الان اصلا نمیدونم چه کنم هم دیگه همه فهمیدن هم من موندم چجوری با گذشتشون کنار بیام
با سلام
دوست عزیز بهتر است که خیلی در گذشته همسرتان کنجکاوی نکنید.
خوب این موضوع داره اذیتم میکنه اصلا شایدم اشتباه میکنم چجوری برطرفش کنم
با سلام
اگر در حال حاضر شما رفتارهای صادقانه از همسرتون مشاهده می کنید بهتر است در مورد گذشته و آنچه مربوط به دوران مجردی اوست کنجکاوی نکنید و به صداقت ایشون اعتماد کنید. چرا که گذشته هرکسی مربوط به شرایط خاص آن زمان می باشد و درست این است که دوباره مطرح نشود.
امتیاز بینندگان:5 ستاره
امتیاز بینندگان:3 ستاره
امتیاز بینندگان:5 ستاره
ببخشید من قبلا با فردی رابطه داشتم الان بعد از ازدواجی که کردم این اقا مدام مزاحم میشه و قصد ابروریزی داره دم در خونه مادرشوهرمم رفته نمیدونم باید چکار کنم تو رو خدا کمکم کنید
با سلام
دوست عزیز ارتباط شما قبل از ازدواج در هر حدی که بوده است مهم نیست اما بهتر است که به هیچ عنوان قبول نکنید که با این آقا ارتباط عمیقی داشته اید و اگر خانواده همسرتان متوجه این موضوع شدند بگویید یک خواستگار ساده بوده است که جواب رد داده اید. و اگر مزاحمت های ایشان زیاد شد میتوانید از ایشان شکایت کنید.
اخه اون اقا از من عکس داره و مدام پیام میفرسته که با من رابطه داشتی و مدارکو نشون میدم…در ضمن این اقا سن بالایی داره و متاهل هستن
با سلام
دوست عزیز اصلا نترسید. شما می توانید به جرم تهدید و اخاذی از ایشان شکایت کنید. و اگر هم خانواده همسرتان متوجه شدند بگویید عکس ها فتوشاپ هست و کلا انکار کنید. دوست عزیز اگر این رابطه واقعا هم وجود داشته و این آقا بخواهند چیزی را افشا کنند، به دلیل اینکه ایشون با وجود متاهل بودن رابطه جنسی با خانوم مجرد داشته است حکم ایشان اعدام می باشد. پس بهتر است در پیامک و تلگرام هر چیزی به شما گفت کلا منکر رابطه با ایشون بشوید و در یک تماس تلفنی به ایشان بگویید که به جرم تهدید و اخاذی از ایشان شکایت می کنید. در پیامک هم به ایشان فقط بگویید که مزاحم شما نشوند.
سلام. من ۲۶سالمه. حدود ۵سال با مردی که متاهل بود رابطه عاشقونه ای داشتم. ایشون رابطه خوبی با همسرش نداشت. همسرش همش میگفت من علاقه ای به شوهرم ندارم بعدها متوجه شدم که این خانم با چندین مرد در ارتباطه. حالا بعد از ۵سال خانواده اون آقا مقابل من قرار گرفتن گفتن برای حفظ آبرو هم شده باید رابطمون تموم بشه. اون آقا هم به خاطر پدرو مادرش از همه چی میگذره. حدود دو ماهه که ازهم جدا شدیم ولی هر شب کابوس میبینم و وجودش ملکه ذهنم شده. آشفته ام و آرامش از زندگیم رفته. خیلی خیلی غمگینم. انگیزه ای برام نمونده. نمیدونم باید چکار کنم که از خاطرم فراموش بشه. لطفا راهنماییم کنید؟
با سلام
دوست عزیز این رابطه کلا رابطه درستی نبوده و هرچه زودتر به اتمام میرسید مطمئنن به نفع شما می بود.
اما در مورد غمگینی و آشفتگی که دارید باید به شما دوست عزیز بگویم که این حالات بعد از تمام شدن یک رابطه تا حدی طبیعی می باشد. باید به خودتان زمان بدهید تا بتوانید آرامش را به زندگی تان برگردانید. برای اینکه راحت تر بتوانید فرایند فراموشی را طی کنید بهتر است که با یک مشاور در ارتباط باشید.
امتیاز بینندگان:3 ستاره
با سلام و خسته نباشید نزدیک یه ساله با دختر داییم نامزدیم راضی به ازدواج با من نمیشد ولی به زور خونوادش باهام ازدواج کرد همیشه اینو بهم یادآوری میکنه میگه تو هیچ مشکلی نداری ولی من هیچ علاقه ای بهت ندارم توو این یه سال همیشه احتراممو داشته ولی از لحاظ عشق دوطرفه بودن هیچی ندیدم حتی من توو این یه سال نتونستم به بدنش دست بزنم میگه بعد از ازدواج هر کاری خواستی باهام بکن مثل یه ربات در اختیارتم ولی هیچ وقت نمیتونم توو رابطه جنسیمون فعالیتی داشته باشم حتی شاید تا آخر عمر یه بوسه ساده رو هم نتونم بهت هدیه بدم
خیلی وضعیت روحیمون بهم ریختس لطفا اگه راهی هست کمکی کنید درضمن من توو این یه سال از هیچ محبت مالی و معنوی دریغ نکردم اما احتمالا عشق یه طرفس
با سلام
دوست عزیز این ازدواج از ابتدا ازدواج درستی نبوده است چون ایشون هیچ علاقه ای به شما نداشته است . و داشتن علاقه طرفین در ازدواج بسیار مهم است. پیشنهاد من به شما این است که حتما با همسرتان یک دوره زوج درمانی را بگذرانید و اگر ایشان همچنان علاقه ای به شما نداشتند بهتر است رابطه را در همین مرحله تمام کنید.
سلام خانمی ۳۲ سالمه م میخوام طلاق
بگیرم .اصلا علاقه ای به شوهرم ندارم یه پسره هشت ساله دارم.تمام این ۸ سال رو بخاطر پسرم مجبور بودم باهاش زندگی کنم .چون بشدت به پسرم وابسته م .ولی سه ساله دیگه قادر نیستم به زندگی ادامه بدم تصمیم گرفتم خودکشی کنم نتونستم بشدت افسرده م .خانواده منو نمی پذیرن .چند بار با خانوادم مطرح کردم ولی هیچ کمکی بهم نکردن(مادرم میگه اگه طلاق بگیری وبا پسرت برگردی اینجا میزارن میرم ) .من نه پولی دارم نه کاری .جای جز خونه پدرم ندارم برم .ولی اصلا علاقه ندارم برم پیش اونا .شوهرم به هیچ طریق راضی به طلاقم نیست .به نظر شما چطور خانواده م و شوهرم رو راضی کنم به طلاق توافقی .من حتی بهش گفتم درقبال پسرم وطلاقم از تمام حق وحقوق می گذرم ولی بازم نمیخواد طلاق بده. با خونواده م چیکار کنم. واقعا قادر به ادامه زندگی نیستم .قرار فردا برم دادگاه اگر امکان داره همین امروز جواب بدین .لطفا
با سلام
دوست عزیز اگر قصد طلاق دارید بهتر است برای اینکه بعد از طلاق برای خرج و مخارج زندگی تان به دردسر نیوفتید قبل از طلاق برای این مورد راهکاری پیدا کنید. بخشیدن مهریه و حق و حقوق خودتان و نگرفتن نفقه فرزندتان شما را دچار مشکل می کند و نکته مهم اینکه خانواده شما خیلی قصد حمایت از شما را ندارند. و اگر طلاق صرفا به خاطر عدم علاقه می باشد و همسرتان مشکلات جدی ندارد بهتر است بیشتر فکر کنید و عجولانه تصمیم برای طلاق نگیرید.
امتیاز بینندگان:5 ستاره
سلام
۳۸سالمه و مجرد سوال من اینه که آیا من با سنی که دارم می توانم ازدواج کنم و سودی دارد یا نه یا می توانم بچه داری کنم منظورم مثل زنانی که سن پاینتری دارن آیا زندگی زن تا این سنه یا ادامه دارد آخه با توجه به عرف یا حتی عقیده پزشکان در مورد زایایی مشکلات زیادی از نظر روحی برای من بوجود آمده حتی می ترسم جایی که پسر مجرد دارن رفت و آمد کنم نکنه فکر کنن بخاطر پسرشون می رم خونشون یا وقتی می گن زن چندم می شی خیلی عذاب می کشم لطفا علمی می شه توضیح بدید اگر نباید چرا ؟ و اگر ایراد نداره چرا ؟
با سلام
دوست عزیز شما در هر سنی که باشید حق زندگی دارید. هرچند که سن اینقدر هم که شما فکر می کنید مهم نیست. شما اگر مورد مناسبی دارید حتما به ازدواج فکر کنید.
در مورد بچه هم باید بگویم که میتوانید با مراجعه به یک متخصص زنان و انجام آزمایشات لازم در مورد احتمال فرزندآوری خود اطلاعات لازم را کسب کنید.
حتی اگر احتمال آوردن فرزند برای شما کم باشد. راه های دیگری برای فرزند وجود دارد که میتوانید اقدام کنید.
به خاطر داشته باشید که شما یک بار به دنیا می آیید و فقط یکبار فرصت زندگی کردن دارید پس خود را محدود به سن نکنید.
سلام من ۲۵ سالمه کارمند یه موسسه زبانم شغل نسبتا خوبی دارم و حقوقمم به قدر رضایته اما هیچ کدوم از اینا حالمو خوب نمیکنه چند بار میخواستم خودکشی کنم اما بخاظر مادرم منصرف شدم نمیخواستم بهش ضربه بزنم هر روزم شده گریه حالم واقعا بده خیلی احساس تنهایی دارم متاسفانه شخصیتم جوریه ک همیشه دلم میخواست یکی پشتم باشه دوسم داشته باشه اما از هر راهی رفتم نشد نه دوست نه… نمیدونم چیکار کنم از خودم و اخلاقام متنفرم دوس دارم نباشم دلم میخواد یکی باشه باهاش حرف بزنم اما هیچ کس منو نمیفهمه همه فقط سرزنشم میکنن میخوام هکه چی عوض شه اما هر روز بدتر میشه انگار تت دلم یه غصه ی بزرگه که هیچ وقت قرار نیست حل بشه خیلی ضعیف و بی قرار دم چیکار کنم دیگه کم اوردم
با سلام
دوست عزیز فکر کردن به خودکشی یکی از نشانه های افسردگی می باشد. پیشنهاد می کنم حتما با یک روانشناس بالینی صحبت کنید و دوره های رفتاردرمانی و یا دارودرمانی را بگذرانید.
همین که ازدواج نکردی برو خدا رو شکر کن . منم ۲۵ ساله هستم ازدواج کردم بچه ی دوساله دارم . و همسری که حتی دو دقیقه نمیتونم باهاش صحبت کنم . مشکل شخصیتی و اخلاقی داره . الان مرده ی متحرک هستم . فقط خونه اش برام مثل زندان راضیم توی زندان باشم ولی برای خودم باشم . از بالای پدر و مادرم و بچه ام میترسم اقدام به طلاق کنم .
امتیاز بینندگان:3 ستاره
سلام خانمی شاغل هستم در یک مرکز دولتی درمانی کار میکنم یک شب وسیله ای در محل کارم جا گذاشته بودم و شب رفتم که اون رو بردارم دوتا از همکاران شیفت شب رو در حال معاشقه و سکس دیدم و واقعا اون لحظه حالم بد شد چون یکی از اونها رییسمون بودن که اقایی هستن که همیشه فکر میکردم خیلی مومن و خدا شناس هستن البته اینطور ب نظر میرسه و همه ایشونو قبول دارن و البته سن دار و متاهل هستن ..من واقعا الان حالم بده از اون شب حای حس و حال هیج کاری رو ندارم نمیدونم چی کار کنم نمیتونمم به کسی بگم حتی به همسرم و البته اون ها تهدیدم کردن ک اگر کسی بفهمه زندگی خودتو بهم میریزیم من واقعا نمیدونم چی کار کنم خیلی حالم بده از طرفی هم نمیتونم کارم رو ول کنم
با سلام
دوست عزیز لازم نیست که در محل کارتان برای کسی این قضیه را بازگو کنید. و با توجه به شناختی که به همسرتان و عکس العمل هایش دارید می توانید این قضیه را برای ایشان تعریف بکنید و یا نکنید….
در محل کار هم کاملا طبیعی رفتار کنید و بهتر است که اگر در آن محیط اذیت می شوید و شرایطش را دارید به دنبال کار دیگری باشید و از آن محیط بیرون بیایید.
سلام من حدود چهارده سال ازدواج کردم و حاصل این ازدواج یه دختر نه ساله هست شغل من مدیریت فروش توی زندگیم با فراز و نشیبهای زیادی روبرو بودم و همواره مشکلات کم و بیش داشتم همسر من از ابتدا زنی خونسرد بود به طوری که با اینکه ما ابتدا دوست بودیم و بعد حدود یک سال ازدواج کردیم اما هیچ وقت شوق و ذوق این که بخواد با من باشه را در وجودش ندیدم من بسیار احساساتی و اون بسیار خونسرد در صورتی که من یک مرد و اون یک زن بود رفتارم با اون جوری بود که همیشه بدنبال بهترین نوع لباس بودم تا براش بخرم دوران عقد لباس زیری که براش خریدم رو به یکی از آشناهاش فروخت به هر حال با کلی شیب آ نشیب رفتیم سر زندگی خودمون اما بعد از اون مشکلات بیشتر شد از من جدا میخوابید هنوز هم همینطور هرگز برای رابطه سکسی محیا نمیشد و هیچ وقت لباسهایی که دوست داشتم موقع رابطه بپوش و میخریدم نمیپوشید همین مسیله باعث درگیری و عصبی شدن من بهانه جویی و در نتیجه دعواهای شدید میشد تا جایی که حالا دعواهامون حرفهای خیلی رکیک رد و بدل میشه و احترامی نمونده قبل تولد فرزندم متوجه شدم همسرم اعتیاد به تریاک پیدا کرده بعد از مشاوره با دکتر مقرر شد تا برای ترک بعد از تولد فرزندم اقدام کنه تا جنین دچار مشکل نشه اما ترک که نکرد هیچ رفته رفته باعث شد من هم به مواد گرایش پیدا کنم اما من بارها کنار گذاشتم و اون هیچ اشتیاقی نداره ،من نسبتا مردی هستم که از نظر خانمها شاید جذاب به نظر بیام و همیشه چه در محیط کار و چه بیرون پیشنهاد برای دوستی زیاد پیش میومد و همیشه به همسرم تذکر میدادم که این سردی تو کار دستمون میده،اما هیچ وقت گوشش بدهکار نبود شش سال پیش بدلیل موقعیت شغلی به شهری رفتم و اونجا بعد از مدتی با خانم مجردی آشنا شدم و اوایل فقط یه دوستی ساده بود متاسفانه بی اهمیتی همسرم و شرایط شغلی من باعث شد تا روابط نامشروع گسترده و با خانمهای بیشتری ادامه پیدا کنه اما بعد از یک مدت همه روابط رو کنار گذاشتم و فقط این خانم مجرد باقی ماند که همه جوره بنده رو درک میکرد همیشه تلاش داشت که زندگی من مشکلی پیش نیاد ،و خانواده آسیب نبینه اما همسرم متوجه شد متاسفانه دوست نداشتم این موضوع علنی بشه اون خانم را ترک کردم اما بعد دو ماه در اینستاگرام پیام بی اهمیتی دیدم از آقایی برای همسرم که برام تلخ بود کاملا اطمینان پیدا کردم که ابتدا رابطه بود که همون ابتدا خفه و تمام شد،اما همین موضوع باعث شد دوباره به سمت اون خانم برم بعد از چهار سال مجددا به شهر خودمان برگشتیم و اون خانم هم بدون این که همسرم متوجه بشه به شهر ما اومد و در خوابگاهی مستقر شد و سر کار رفت تا در کنار من باشه،خب ابتدا مخالف اومدنش بودم اما وقتی اسرار کرد با اینکه میدونستم مشکلات زیادی خواهد داشت قبول کردم،روابط ما ادامه پیدا کرد هر چقدر همسرم برای من کم میداشت اون جبران میکرد،هر چقدر همسرم بددهنی میکرد اون در مقابل پرخاشگری من آرام بود و به من آرامش میداد،با اینکه بهش بی توجهی میکردم نهایت توجه رو به من داشت،تا جایی که راضی به ازدواج با اون شدم شاید برای زن دوم که حتی خانواده اش هم موافقت کردند و گفتند از آنجایی که شش سال به پای شما نشسته از نظر ما ایرادی نداره،این خانم بهقطع به لحاظ زیبایی چهره پایین تر از من هستن و ممکن مورد قضاوت دیگران قرار بگیرند وقتی همراه من باشند،اما من الان ۳۵ سال سن دارم به دنبال آرامش هستم تا چهره نه که مهم نباشه مهم هست و نه به اندازه زمان ازدواج اول،حتی وقتی به خانواده ایشان ملاقات کردم با فراق باز و بدون اسرار بر ازدواج استقبال کردند و به گونه محترمانه ای برخورد کردند،یک سال هست همسرم متوجه حضور این خانم شد،تا جایی که کار به دادگاه رسید و من تصمیم گرفتم که از زندگی همسرم بیرون بر اما با وساطت خانواده ام با اون دختر قطع ارتباط کردم و بعد از شش سال و دو سال آوارگی در شهر غریب تنهایش انداختم و به سراغ زندگیم رفتم ،اما خب چون همسرم من را خاین و خیانت کار میدونست نتونست بهتر از قبل باشه، مدتی از اون خانم بی خبر بودم تو این مدت همسرم راضی شد به زندگی برگرده و اعتیاد رو هم بذاره کنار اما متاسفانه شوقی از این لحاظ تو وجودش نبودم اما خودم مدتی اعتیاد رو کنار گذاشتم،در سن حال همچنان در وجود خودم به انداخنم احساس نیاز میکردم،بعد از یک ماه خواستم خبری ازش بگیرم از عکس پروفایلش متوجه شدم داره مسیر اشتباهی میره ،این خانم دختر بود و به دست من زن شده بود،میدونستم تو شهر قریب آینده اش نابود میشه،رفتم و از راهی که داشت میرفت برگردوندمش تا بیشتر از این آسیب نزنه متاسفانه با آدمهای نابابی دوست شده بود و وارد روابط بدی شده بود با ناراحتی وقتی سیگار میکشیدم بقدری ناراحت بودم که خوی حیوانی من به من غلبه کرده بود سیگار رو روی دست و بدنش خاموش کردم چون هم از خودم ناراحت بودم هم از اون با چشمان گریان راهی کردم تا بر به شهر خودشون با اینکه میدونستم جلوی همه خانواده خرابش کردم،با اینکه کارم اشتباه بود اما حتی فریاد هم نزد و گفت حق من این،بعد از اینکه رفت اونجا مشکلات زیادی براش پیش میومد دورادور ازش مطلع بودم چند باری قرص خورد تا خود کشی کنه،خودش رو از بلندی انداخته بود و پاش شکست،از این طرف سعی داشتم زندگیم درست کنم،اما همسرم بیش از حد کنترلم میکرد،و اصلا برنامه ای برای ترک اعتیاد نداشت،بدترین حرفها رو به من میزد اگر زمانی میدید ما هر دو آنلاین هستیم که منکر نمیشم چند پیام در حد احوالپرسی بین ما رد و بدل میشد ،اما اون شب تو خونه جهنم بود به گونه ای که دخترم الان بسیار عصبی شده،اگر کمی تاخیر میکردم باید هزار جور قسم میخوردم،من رو وادار کرد تا قسم قرآن بخورم که دوباره با این خانم ارتباط نگیرم،اما خب احساس کمبود من برطرف میشد،هر چقدر همسرم بی احترامی میکرد اون محترم برخورد میکرد،گاهی اوقات حرفهای رکیک من فقط با لبخند اون مواجه میشد و آب روی آتش بود،حالا با اینکه اون خانم از من دوره و فقط گاهی پیام میدیم اما مدام کنترل میشم،من بعد هفت سال رابطه به قطع به راحتی نمیتونم اون رو فراموش بکنم خانمهای زیادی تو رابطه بودند با من که از لحاظ زیبایی هم بهتر بودن همسرم هم از ایشون بالاتر هستن،اما اخلاق و آرامش احترام ایشون من جذب کرده این که مدام جوری نشون بدن انگار من رو میپرستند و برای یک ساعت با من بودن لحظه شماری میکنند ،اما بالعکس همسرم متاسفانه در زمان حضور من در منزل درگیر اعتیاد هستن و بعد از اون هم این جریان نقطه روشنی نذاشته و بی وقفه تهمت و بد و بیراه به من میگن ،دخترم در حال رشد و حس میکنم ادامه زندگی به دخترم بیشتر آسیب میزنه و همسرم هم کوچکترین تلاشی نمیکنه و افزایش این مشکلات باعث شده تا خود من هم دوباره به اعتیاد رو بیارم و بسیار نگرانم از طرفی همسر من اصلا طی این سالها به فکر زندگی نبودند هرگز بدنبال پس انداز نبودن خانوادش کوچکترین حمایت از ما نکردن خانواده خودم هم نکردن،از لحاظ ولخرج بودن واقعا همسرم ولخرج نیستن با مشکلاتم من و پستی بلندیهای زندگ یم کنار اومدن،اما در رابطه با روابط خصوصی خیلی فاصله داریم،شاید باور نکنید توی این چهارده سال یک بار دوستت دارم از همسرم نشنیدم ،با اینکه اگر هر بار گفتم بهش دوستت دارم با سردی جواب دادن و گفتن دروغ میگی و برای همه خرج میکنی،من تا هشت سال بعد از ازدواج کوچکترین خیانتی به همسرم نکردم حتی سه مرتبه بخاطر بدبینی همسرم به زن همسایه و دختر همسایه اسباب کشی کردم تا آرامش داشته باشه و فکر بدی نکنه،اما همان زمان هم مدام محکوم میشدم به خیانت و بدذاتی،خانم بازی، حرفهای رکیک تر،حالا واقعا نیاز به مشاوره دارم تا ببینم چیکار کنم لطفا کمکم کنید،ناگفته نماند بارها کمک کردم تا اعتیاد بذاره کنار اما ذوقی ندیدم الان حس میکنم دیگه نمیتونیم با هم زندگی کنیم و اون خانم مناسبتر برای زندگی پر انرژی و مثبت گرا هست بر خلاف همسرم اگر صاحب ماشین شدم همسرم گفت به من چی میرسه اما این خانم میگه من و تو ما بشیم همه چیز درست میشه به همه چیز میرسیم ،چهارده سال از همسرم جدا خوابیدم و حالا که اون خانم نیست اما متوجه شده بهم پیام داده فاصله بیشتر شده لطفا راهنمایی کنید من رو
با سلام
دوست عزیز شما باید توجه داشته باشید که وارد زندگی یک نفر دیگر شدید و ایشان را به خود وابسته کردید و حتی بکارت او را از بین بردید. شما در مقابل اون خانم مسئول هستید. چرا که بر اثر کمبودهایی که از همسر داشتید فقط به دنبال جبران کمبودهای خود بوده اید بدون اینکه احساس و آینده اون خانم را در نظر بگیرید. پس باید کارهایی که انجام داده اید را جبران کنید، به هر طریقی که فکر می کنید درستر است. و اگر همسرتان هم به دنبال ترک مواد نیستند مطمئنن آسیب جدی به فرزند شما وارد میشود.
من به شما دوست عزیز پیشنهاد میکنم که حتما با مرکز ما تماس بگیرید تا راحت تر بتوانیم به شما مشاوره بدهیم.
سلام خواهش میکنم کمکم کنید
من ۲۳ سالمه اما از نظر روحی افسردگی خیلی شدید دارم
هیچوقت معنای محبت واقعی رو از هیچکس تجربه نکردم هیچوقت زندگی خوبی نداشتم تنها فکرم خودکشی بالای ۲۰ بار به هر نحوی که فکرشو کنید اقدام به خودکشی کردم که متاسفم هیچکدوم هم نتیجه رضایت بخشی رو برام نداشته خواهش میکنم که به من بگید چیکار کنم تا بتونم منم مثل بقیه ی آدما زندگی کنم؟ بقران اصلا حالم خوب نیست
با سلام
دوست عزیز یکی از دلایل مهم افسرکی نداشتن هدف مشخص در زندگی می باشد. باید بتوانید به زندگی خودتان معنا ببخشید.
لطفا از تلفن ثابت با شماره ۹۰۹۹۰۷۲۰۲۶ تماس بگیرید و با یکی از روانشناسان ما صحبت کنید و در صورتی که به تلفن ثابت دسترسی ندارید با شماره ۰۹۹۸۱۱۶۵۸۵۸ تماس بگیرید.
سلام،برای ازدواجم شرط آزمایش بکارت گذاشتن،من هم با وجود نارضایتی رفتم وسالم بودم،اما الان از شوهرم دلگیر هستم وهربار ازش ناراحت میشم،من چیکار کنم تا عذاب وجدان اینکه ازحقم گذشتم رو جبران کنم
با سلام
دوست عزیز بلاخره این یکی از شرط های ازدواج خواستگار شما بوده است. درست بودن و یا اشتباه بودن این شرط به اعتقادات و افکار این آقا برمیگردد. شما شرط را قبول کردید و این کار را انجام داده اید، می توانستید این کار را نکنید.
اما بلاخره شرط را قبول کرده اید و آنقدر هم که فکر می کنید اتفاق مهمی نیفتاده است. پیشنهاد من به شما این است که این قضیه را فراموش کنید. و اتفاقا خوشحال باشید که با توجه به افکار همسرتان شما برگه سلامت خود را گرفته اید.
سلام… من ۲۵ سالمه سه ماهه ک خواستگاری دارم ک اوایل خیلی مشتاقانه بهم پیشنهاد ازدواج داد و قرارشد ک با اطلاع خانواده ها مدتی باهم رفت و امد داشته باشیم ک بیشترهمو بشناسیم اما الان بعد از گذشت سه ماه رفتارش نسبت ب اون اوایل خیلی عوض شده و من احساس میکنم ک برای ازدواج دو دل هستن و تردید داره دیگه مثل قبل اون شوق و حس دوست داشتنی ک داشتو نشون نمیده من تواین مدت خیلی ازش خوشم اومده و دوس دارم باهاش ازدواج کنم اما نمیدونم با این شرایطی ک پیش اومده باید چیکارکنم ما چندبار باهم سر موضوعات مختلف بحث داشتیم و من قبول دارم ک تو دو مورد خیلی رفتارم ناپسند بوده وسعی دارم دیگه تکرارنشه، واینکه ایشون یه سری اخلاقای بخصوص دارن مثلا زیادی غیرتی هستن دوس نداره من تنها برم بیرون یا مثلا با دوستام وقت بگذرونم ازاین بابت خیلی نگرانم،،نمیخوام از دستش بدم لطفا کمکم کنید
با سلام
دوست عزیز شما باید توجه داشته باشید که ازدواج یک رابطه دو طرفه است و هر دوی شما باید بتوانید در دوران شناخت به یک نتیجه مثبت برسید تا بتوانید ازدواج خوبی را تجربه کنید.
این که شما می گویید بعد از مدتی دیگر آن شور و اشتیاق را ندارد شاید به خاطر این است که به این نتیجه رسیده است که شما گزینه های مناسبی برای هم نیستید. من به شما پیشنهاد می کنم که در این مرحله از شناخت خیلی احساسات خود را درگیر نکنید و بیشتر پیرو منطق خود باشید و اگر در مورد موضوعاتی مثل تنها بیرون رفتن و وقت گذراندن با دوستانتان با هم مشکل دارید، در همین ابتدای کار بهتر است که در این باره با هم کامل صحبت کنید. شما در مرحله شناخت هستید بهتر است به جای ترس از دست دادن ایشان به دنبال شناخت بهتر او باشید تا بتوانید ازدواج موفقی داشته باشید.
سلام حدود ۹سال ازدواج کردم ولی همسرم دیگه مثل قبل به من توجه نمیکنه پارسال دخترم به ونیا اومد اون قط یه دسته گل برام خرید و اکمد با ابنکه از نظر مالی میتونست برام چیزی بخره نخرید حتی قبلش بهش گفتم دلم میخواد اینبار که زایمان میکنم برام هدیه بخری ولی اصلا کاری نکرد حتی چند روز بعدش تولدم بود بازم کاری نکرد هروقتم باهم دعوامون میشه به من میگه نمیخوامت من از تو خوبی ندیدم ناداحتی برو من ۲۸سالمه ودوتا بچه دارم احساس میکنم دیگه منو نمیخواد وقتی هم میشینم باهاش حرف بزنم میگه من هیچ تغییری نمیکنم میتونی وایسا زندگی کن نمیتونی برو من خیلی میخوامش ولی احساس میکنم دوستداشتنم یک طرفس در ضمن هیچ مشاوره ای هم نمیاد
با سلام
دوست عزیز وقتی همسر شما به شما گفته است من از شما خوبی ندیده ام یعنی مطمئنن شما هم کارهایی انجام داده اید که خوشایند ایشان نبوده است. پیشنهاد من به شما این است که با همسرتان به گفت و گو بنشینید. درمورد نیاز های او بپرسید. اینکه چه رفتار شما را دوست دارم و چه رفتارهایی را دوست ندارد. در مورد انتطاراتی که از شما دارد بپرسید و در پی پاسخ دادن به آنها باشید. در زمان گفت و گو حواستان باشد که ابتدا ویژگی های مثبت او را بگویید و بعد در مورد رفتارهایی که دوست ندارید انتقاد کنید.
سلام من سه سال هست ازدواج کردم دیگه خسته شدم نمیدونم چی کار کنم نه میتونم طلاق بگیرم نه شوهرم مثل قبل دوست دارم اون اول که اومد خواستگاری من خیلی بهم قولای الکی داد و خیلی ابراز علاقه میکرد اما الان سر هر موضوعی که حتی مقصر هم هست یه هفته ده روز قهر میکنه اگرم من از دستش ناراحت باشم اصلا محلم نمیذاره
خونه پدرش ساکن هستیم و بیشتر مشکلاتمون سر همین موضوع هست مثلا یه دفه ول میکنه میره خونه باباش انگار نه انگار من تو خونم یا هر کاری میخوایم بکنیم میره بهشون میگه حتی یه سری چیزا رو اونا اول میفهمن بعد به من میگه مثلا رنگ ماشین مونو مامانش انتخاب کرد مدل کمد دیواری مونو از باباش میپرسه خواهرش نظر میده که ما فلان جا بریم فلان جا نریم جالب اینجاست که همش میگن نری به خانوادت از زندگی چیزی بگیا فعلا هم نمی تونیم خونه جدا بگیریم دارم دیوونه میشم اینا به کنار من اصلا احساس نمی کنم یه تکیه گاه محکمی دارم نه از نظر مالی نه از نظر احساسی و محبت تامین نیستم خودشو با کاراش از چشمم انداخته من کلی خواستگار داشتم که این اقا از لحاظ مالی و تحصیلی از همشون پایین تر بود ولی من فکر کردم که اخلاق خوبی داره که خداروشکر اونم نداره
با سلام
دوست عزیز اول اینکه در مورد خوبی و بدی خواستگاران قبلی خود اصلا با همسرتان صحبت نکنید.
و اما در مورد مشکلی که دارید پیشنهاد ما به شما این است که حتما با همسر خود سر میز مذاکره بنشینید و در مورد مسائل خود با ایشان صحبت کنید. توجه داشته باشید که در ابتدا ویژگی های مثبت همسرتان را به او بگویید و از ایشان تشکر کنید و سپس در مورد انتظارات و نیازهای خود با او گفت و گو کنید. تلاش کنید هرچه زودتر یه خونه جدا بگیرید(هرچند کوچک) این جدایی مطمئنن به سود شما می باشد و مشکلاتتان را کمتر خواهد کرد.
با سلام و خسته نباشید
ممنون از وقتی که میزارین.من فرزند سوم خانواده هستم.حدود یک سالو نیمه که نامزد هستم.تو بچگی پدرم رو از دست دادم و مادرم معلم بود و مارو تنهایی بزرگ کرد.اخلاق تندی داره و سخت گیره.من خودمو مدیونش میدونم.برادر و خواهرم شهر دیگه ای هستن.دیر به دیر میتونن به ما سر بزنن.از وقتی نامزد کردم مادر اخلاق تندش بد تر شده.هرجا میریم گردش اکثرا باید ببریمش با خودمون.چون وقتی برگشتم به خاطر تنهایی رفتارش بدتر میشه.اگه برم خونه خودم هم اگه تنها بمونه باز رفتارش بد میشه.انگار من هیچوقت نمیتونم مثل دخترای دیگه زندگی مناهلی عادی داشته باشم.همش استرس میکشم که مامان تنهاس ناراحت میشه.خرید هاشو باید انجام بدیم اگه یه روز نامزدم وقت نکنه تو کارا کمکش کنه،غر میزنه.نامزدم هم جدیدا دیگه صبرش تموم شده.میگه مامانت گیر میده غر میزنه.ولی باز به خاطر من کوتاه میاد ولی اونم انتظاراتی داره.مستقیم نه ولی غیر مستقیم اعتراض میکنه.از طرفی هم مادر نامزدم حسادت میکنه هم به من هم این که نامزدم بیشتر وقتش با منو مامانمه.ممنون میشم راهنماییم کنین.
با سلام
دوست عزیز شما باید توجه داشته باشید که دیگر دختر مجرد خانواده نیستید. حالا شما متاهل هستید و در مقابل یک شخص دیگر هم مسئولیت هایی دارید. هرچند که احترام و توجه به پدر و مادر نیز واجب است.
پیشنهاد من به شما این است که با مادرتان صحبت کنید و سرگرمی هایی جدیدی برای ایشان مهیا کنید. (مثل رفتن به باشگاه. بیشتر کردن رفت و امد با اقوام و فامیل. پیدا کردن دوست یا دوست های جدید. شرکتتت در کارهای گروهی محله یا فامیل و…) در این صورت توجه و حساسیت ایشان نسبت به شما کمتر می شود.
و این را بدانید که نامزد شما حق دارند که در این دوران شیرین زندگی مدتی را با همسرشان تنها باشند و تفریحات دو نفره داشته باشند.
سعی کنید روابط دو نفره تان را با مادر خودتان و مادر همسرتان در حد تعاذل نگه دارید. همچنین لازم نیست همه اتفاق ها و کارهایی که انجام می دهید را به خانواده همسرتان انتقال دهید. و این را نیز در نظر داشته باشید که شرایط مادر شما(منظور تنهایی ایشان) ممکن است با شرایط مادر همسرتان متفاوت باشد.
سلام،مدتی هست متوجه شدم همسرم زن مطلقه ای رو صیغه کرده حدودا شش ماهی میشه،دو هفته ای از خونه رفتم و قصدم جدایی بود مسئله رو فقط با برادر شوهرم در میون گذاشتم اون واسطه شد و من برگشتم شوهرم گفت خیلی پشیمونم و مدام ازم معذرت خواهی و دلجویی میکرد،من برگشتم ولی نمیتونم مث سابق بهش اعتماد کنم تا میره بیرون فک میکنم میره پیش اون زن،خیلی ابراز علاقه میکنه ولی هنوز بهش اعتماد ندارم چون تنهایی بیرون میره گوشیشو در اختیارم نمیزاره نمیدونم چیکار کنم دارم دیوونه میشم، ی بار قرص خوردم و کارم به بیمارستان کشید،تحمل زندگی برام سخت شده،بیشتر بخاطر ابروی خانواده م برگشتم شهر ما خیلی کوچیکه دلم نمیخاست ابروی پدرم که فردی اصیل و با ابرو هست بره ولی خودم پریشونم و به سختی دارم این زندگی رو تحمل میکنم
با سلام
دوست عزیز قرار نیست شما چیزی را تحمل کنید که دوست ندارید. پس بهتر است این مسله را برای خودتان حل کنید. با همسرتان صحبت کنید و به ایشان بگویید که در حال حاضر شما کمی نسبت به ایشان حساس شده اید و این حساسیت به خاطر عمل قبل ایشان منطقی می باشد. پس در این دوره شما را درک کنند و رفتارهایی(مثل پنهان کردن گوشی. دیر امدن به منزل و….) که باعث حساسیت بیشتر شما می شود را انجام ندهند.
سلام من چهار ساله ازدواج کردم اما هنوز نتوستم حتی یک بار همسرم را به اسم صدا بزنم هروقت کارش دارم با ببینو.. صداش میکنم یا اینکه تو جمع میرم جلوش حرفم رو میزنم به هیچ عنوان نمیتونم اسمشو صداکنم واین مسئله خیلی اذیتم میکنه هرروز دارم بهش فکرمیکنم نمیدونم چطوری حلش کنم خودم عاشق اینم که با اسمش صداش کنم اما هروقت که میخوام بگم انگار لال میشم ترو خدا کمکم کنید چیکارکنم. خودم نمیدونم دلیلش چیه
با سلام
دوست عزیز آیا نام همسر شما مورد پذیرش شما نیست؟ و شما از این اسم خوشتان نمی آید؟ این مسائل باید بررسی شود اما پیشنهاد کلی ما به شما این است که صدا زدن اسم ایشان را از خلوت خودتان شروع کنید. اسم ایشنا را در تنهایی صدا بزنید… سپس در اسمس و تلگرام و بعد در خلوت دو نفره تان در در آخر در میان جمع.
به یاد داشته باشید که بلاخره باید از یک جایی شروع کنید. پس بهتر است از جایی شروع کنید که راحت تر هستید.
سلام روزتون بخیر من ۴۸ سالمه و همسرم ۵۲ سال. ۲۰ساله ازدواج کردیم اختلاف طبقاتی و مالی زیادی داریم که عامل بسیاری از مشکلات ما بوده بهرحال تونستیم در اون مورد تا حدودی کنار بیاییم. مشکلی که اصلا حل نمیشه اینه که همسر من رفتارهایی میکنه که خیلی شک در من ایجاد میکنه. مثلا تو تلگرامش کانال صیغه یابی دیدم و یا تو گوگل دیدم در مورد روش های بدست آوردن دل یک زن مهرماهی سرچ کرده بود در حالیکه من مهرماهی نیستم اینم بگم در این دو مورد خودش گوشیشو داد دستم که براش چیزی پیدا کنم . وقتی باهاش مطرح میکنم میگم من نرفتم خودشون اومدن من واقعا نمیدونم مشکل از منه یا اون اگه کمکم کنید ممنون میشم
با سلام
دوست عزیز پیشنهاد من به شما این است که از کنجکاوی و جست وجوگری دست بردارید. مواردی که ذکر کردید آنقدر موارد مهمی نیستند که بخواهد شک شما را برانگیزد. بهتر است این موارد را نادیده بگیرید. سعی کنید ریشه این شک ها را پیدا کنید و به بررسی آن بپردازید. مثلا اگر بی توجهی از همسر خود دیده اید که باعث شده حساس و مشکوک شوید، در مورد آن با همسر خود صحبت کنید و در پی حل مسئله باشید.
سلام خسته نباشید من یه زن متاهلم که ۱۸سالمه یه سال ونیمه ازدواج کردم شوهرم۲۴سالشه ما خیلی همدیگه رو دوس داریم فقط یه مشکلی هست که خیلی منو ازار میده اونم اینکه تنها خودم تا دم درم نمیتونم برم یعنی شوهرم دوس نداره تنها جایی برم خانوادشون سخت گیرن ولی نه همشون من احساس میکنم این سخت گیریا همش ازترس باباشه بعدشم حرف مردم خیلی براش مهمه مثلا چندمدت پیش منو بااژانس فرستاد خونه عمم ولی گفت اگه ازت پرسیدن بگو بامن اومدی دیگه نمیدونم چیکارکنم توروخداراهنماییم کنید
با سلام
دوست عزیز پیشنهاد ما به شما این است که حتما با همسرتان سر میز مذاکره بنشینید، با او در مورد این مسئله صحبت کنید، ناراحتی های خود را به او بگویید اما در این مذاکره حواستان باشد که یک صحبت دوستانه را به بحث و جدال نکشانید. در یک شرایط خوب و با آرامش این مسئله را با او در میان بگذارید. و این را بدانید که شما نباید به خاطر حساسیت های همسرتان حق خود را نادیده بگیرید. پس در محیطی آرام و با صحبت کردن از حق خود دفاع کنید.
و اگر احساس می کنید که خانواده همسر شما در این مورد دخالت می کنند لازم نیست همه چیز را بدانند. زندگی خود را بسته تر کنید و تا حد لازم رفت و امدها و اتفاق های زندگی خود را از دید این افراد پوشیده نگه دارید.
سلام
من ۳ ماهه عقد کردم الان متوجه شدم خانمم قبلا سکس داشته و پردشو دوخته تو این مدتم بهم علاقه مند شدیم هم نمیتونم کنار بیام با این قضیه هم بهش علاقه دارم نمیدونم چه کنم
با سلام
شما از کجا متوجه این امر شدید؟
حتی اگر از این قضیه مطمئن هستید لازم نیست گذشته همسر خود را شخم بزنید. و اگر در روابط تان مشکلی ندارید و تفاهم لازم را برای ادامه زندگی دارید ما به شما پیشنهاد می کنیم که به زندگی تان ادامه دهید. بهتر است یکسری از مسائل را برای خودتان حل کنید و اگر به تنهایی نمی توانید حتما به صورت تلفنی یا حضوری با یک مشاور صحبت کنید.
سلام وقت بخیر
من آدم نسبتا مرتبی هستم. توی خونهمون فقط من خونه رو تمیز میکنم. بقیه اعضا البته به جز پدرم. مادر و برادرم خیلی نامرتبن. همیشه در حال به هم ریختن هستن. همیشه سر این موضوع من عصبی میشم و داد میزنم. مادرم همیشه طوری رفتار میکنن که انگار من کار بدی میکنم که بحث میکنم. همیشه مرتب کردن خونه انگار رو دوش من بوده. از کثیفی و نامرتبی هم خیلی اذیت میشم. رو اعصابم تاثیر میزاره. معمولا خیلی اوقات میریزم تو دلم چون میدونم مادرم ناراحت میشه یا گریه میکنه اگه بگم. ولی بعضی وقتا واقعا میبینم نمیتونم تو دلم نگه دارم عصبی میشم داد میزنم گریه میکنم. نمیدونم مشکل از منه یا حق دارم؟ و اینکه باید چیکار کنم با این وضعیت؟
با سلام
دوست عزیز بهتره که در منزل مسئولیت ها را تقسیم کنید و سهمی را که در توان شما هست بر عهده بگیرید و فقط همان کارها را انجام دهید. و مسولیت های خارج از توان خود را برعهده نگیرید تا از نظر روحی کمتر اذیت شوید.
و بهتره به غیر از کارهای خونه سرگرمی های دیگه ای برای خودتون پیدا کنید تا این بی نظمی کمتر شما را اذیت کنه.
امتیاز بینندگان:2 ستاره
امتیاز بینندگان:5 ستاره
امتیاز بینندگان:5 ستاره
امتیاز بینندگان:5 ستاره
امتیاز بینندگان:5 ستاره
سلام.. شوهرم ی دخترخاله داره ک چندماه پیش اومد پی ویش وازش ی سوال داشت سوالش در رابطه با تلگرام بود.. اما من رو خیلی عصبی کرد جوری ک هنوز هم از فکرم نرفته و همیشه به شوهرم بازگو میکنمش و یه بحث به وجود میاد.. بنظرتون چیکارکنم
با سلام
اصلا در مورد این موضوع دیگر با همسر خود صحبت نکنید. اصلا مسئله مهمی نبوده است. حساسیت بیش از اندازه شما در این مورد باعث سردی بین شما و همسرتان می شود.